«بنیاد بوریس نمتسوف برای آزادی»* با همکاری یک پژوهشکدهٔ مستقر در پراگ به نام «اولویتهای جمهوری چک» پنج سناریوی محتمل برای آیندهٔ روسیه و همچنین تأثیر آن بر اوضاع بینالمللی و بهویژه کشورهای اتحادیهٔ اروپا را بررسی کرده است.
تحلیلگران در گزارشی با عنوان «بررسی آیندهٔ روسیه پس از سال ۲۰۳۰» به این نتیجه رسیدهاند که تا پایان حکومت ولادیمیر پوتین، روسیه همچنان به اعماق دیکتاتوری فرو میرود، اما «در صورت انتقال قدرت بهشیوهٔ نسبتاً مسالمتآمیز، مثلاً در پی مرگ طبیعی پوتین و یا انصراف او از زمامداری امور کشور»، دولت جدید روسیه برای احیای کامل روابط با غرب اقدام خواهد کرد.
این تحلیلگران معتقدند که تا آن زمان، تعاملات روسیه با کشورهای غیرغربی به حدی تقویت میشود که ابزارهای فشار آمریکا و اتحادیه اروپا چندان کارآمد نخواهد بود. در عین حال مسکو بیشک خواهان احیای روابط با غرب اعم از لغو تحریمها، بازگشت شرکتهای بینالمللی و واردات فناوری غربی و مهمتر از همه، توافقهای جدید دربارهٔ منابع طبیعی و انرژی خواهد بود.
این در حالی است که بهعقیدهٔ تدوینکنندگان این گزارش، احتمال پایان جنگ روسیه علیه اوکراین و امضای توافق صلح بین دو کشور پیش از سال ۲۰۳۰، «تنها ۳۰ درصد» برآورد شده، هرچند درگیریها ممکن است با برقراری آتشبس زودتر متوقف شود.
دورهٔ کنونی ریاستجمهوری ولادیمیر پوتین در مه ۲۰۳۰ (اردیبهشت ۱۴۰۹) به پایان میرسد و پس از آن قرار است انتخابات جدیدی در روسیه برگزار شود.
پنج تحول احتمالی «پس از پایان دورهٔ پوتین»
بهاعتقاد نویسندگان گزارش «بررسی آیندهٔ روسیه پس از سال ۲۰۳۰»، مرگ ولادیمیر پوتین باعث میشود که دولت جدید روسیه تمرکز اصلی خود را بر امور داخلی معطوف کند.
تغییری کامل در میان نخبگان قدرت رخ نمیدهد، اما سیاستمداران جوانتر و تا حدودی لیبرالتر و عملگراتر نفوذ خود را به میزان قابل توجه افزایش میدهند، درحالیکه ملیگرایان افراطی، محافظهکاران و خودکامهترین چهرههای کنونی حکومت مهمترین اهرمهای قدرت را از دست میدهند: «میتوانیم از آغاز تغییر راهبردی در رهبری روسیه گفتوگو کنیم».
مطابق این سناریو، دولت «پس از پوتین» احتمالاً از شدت سرکوب جامعهٔ مدنی و مخالفان پوتین خواهد کاست.
در عرصهٔ بینالمللی این دولت «به حمایت قابلتوجه از سوی کشورهای غربی علاقهمند میشود و برای حفظ رفاه نسبی اقتصادی و جلوگیری از عمیقتر شدن شکافهای اجتماعی نیازمند کمکهای آمریکا و اروپا خواهد بود».
از دید تحلیلگران، حکمرانی رمضان قدیروف بر چچن که با حمایت پوتین تقویت شده، پس از پایان این دوره و بهویژه در صورت مرگ خود قدیروف «برای احیای استقلال اقدام خواهد کرد و این تحول، جنبشهای ملیگرایانه در سایر جمهوریهای قفقاز شمالی و احتمالاً برخی مناطق سیبری را کلید خواهد زد و به احتمال زیاد از سوی ترکیه و قدرتهای خلیج فارس حمایت خواهد شد».
مطابق این گزارش، تا پایان دورهٔ پوتین، وابستگی روسیه به چین به طور روزافزون شدیدتر میشود اما در پایان این دوره، بهویژه در صورت تشدید تنش بین چین و آمریکا، گرایش حاکمان جدید روسیه به غرب مجدداً علنی میشود و آنها برای کاهش نفوذ چین خواهند کوشید.
تحلیلگران بعید نمیدانند که پیش از پایان حکومت ولادیمیر پوتین و آلکساندر لوکاشنکو در مینسک، بلاروس به عنوان «دولت واحد» به روسیه بپیوندد یا بخشهایی از بلاروس به روسیه ملحق شود. «خستگی غرب» مانع این تحولات خواهد بود و تغییر این مسیر تنها «پس از پایان دورهٔ پوتین» امکانپذیر است.
اما براساس این گزارش، مهمترین تحولات «در دورۀ پس از پوتین» مربوط به اوکراین است.
آیندهٔ روابط روسیه و اوکراین
از دید تحلیلگران، دولت جدید آمریکا احتمالاً تلاش خواهد کرد کرملین را به انعقاد معاهدهٔ صلح با اوکراین ترغیب کند، اما «تحقق این خواسته با چالش روبهرو است».
سناریوی منفی صلح از نظر تدوینکنندگان گزارشِ «بررسی آیندهٔ روسیه پس از سال ۲۰۳۰» این است که بخشی از سرزمینهای اوکراین وضعیت بیطرف پیدا کند و در ازای دریافت تضمینهای جدید درباره بیطرفی اوکراین موضوع بازگشت کریمه به اوکراین اصلاً مطرح نشود، (که در نهایت باعث خواهد شد اوکراین به ناتو و اتحادیه اروپا نپیوندد).
در نتیجه، پس از یک تلاش ناموفق برای میانجیگری صلح و بهدلیل مشکلات داخلی سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، ایالات متحده تمرکز خود را به سایر کشورها، بهویژه در منطقه هند-اقیانوسیه، معطوف خواهد کرد و حمایت از اوکراین را محدود خواهد ساخت.
براساس این گزارش، «این سناریو نه تنها برای اوکراین و اروپا پیامدهای مخرب بلندمدت در پی خواهد داشت بلکه به ضرر روسیه است، چراکه دورنمای احیای روابط این کشور با غرب پس از پایان دورهٔ پوتین را پیچیدهتر و دستنیافتنیتر میکند».
پاول گاولیچک، تحلیلگر سیاسی اهل جمهوری چک و یکی از مؤلفین این گزارش، در مصاحبه با رادیو اروپای آزادی/رادیو آزادی چشمانداز معاهدهٔ صلح بین روسیه و اوکراین و چالشها در مسیر دستیابی به آن را اینطور شرح میدهد:
«ما ۳۰ درصد احتمال میدهیم که جنگ روسیه علیه اوکراین با امضای معاهدهٔ صلح بلندمدت تا سال ۲۰۳۰ پایان یابد، چراکه مسائل متعددی حلنشدنی به نظر میرسد. برای پوتین، کنترل روسیه بر مناطق اشغالشده موضوع جانبی است؛ وجود دولت دستنشانده در کییف هدف اصلی او است. این در حالی است که پذیرش دولت مطیع کرملین از سوی مردم اوکراین دور از ذهن است.»
از دید تحلیلگران، سناریوی دیگری برای پایان جنگ نیز وجود دارد. مطابق این سناریو، کشورهای غربی در حمایت از اوکراین پافشاری میکنند که این امر به کییف اجازه میدهد مناطق اشغالشده را آزاد کند.
برای دستیابی به این هدف، غرب باید بتواند کمکهای چین، کرهٔ شمالی و ایران به روسیه را خنثی کند. این سناریو را میتوان به عنوان پیروزی مطلق اوکراین و غرب تلقی کرد. اما به عقیدهٔ تحلیلگران، «با قدرت گرفتن نیروهای مورد حمایت روسیه و نیروهای خواهان عادیسازی روابط با مسکو در بسیاری از کشورهای اتحادیهٔ اروپا» احتمال تحقق آن رو به کاهش است.
پاول گاولیچک، تحلیلگر سیاسی اهل جمهوری چک به رادیو اروپای آزاد / رادیو آزادی میگوید: «در گزارش خود نشان میدهیم دو راه با دو مقصد متضاد وجود دارد و انتخاب هریک از آنها بر عهدهٔ غرب است». او میافزاید: «اتحادیهٔ اروپا باید جدیت تلاشهای روسیه برای تحریک تفرقه و نابسامانی را درک کند و هماکنون بر تدوین راهبردی با در نظر گرفتن پایان دورهٔ پوتین متمرکز شود».
تدوینکنندگان این گزارش معتقدند که اتحادیه اروپا باید از افراد، سازمانها و ابتکارات خاص در داخل و خارج از روسیه که بتوانند نقش مهمی در آیندهٔ روسیه ایفا کنند، حمایت کند.
بهگفتهٔ گاولیچک، «ما میگوییم پوتین ۷۲ سال سن دارد و دورهٔ حکومت او ابدی نیست. وظیفهٔ اروپا کمک به قدرت گرفتن نیروهایی در روسیه است که بتوانند پوتین را به دادگاه بینالمللی تحویل دهند، همانگونه که در پایان دورهٔ اسلوبودان میلوشویچ در یوگسلاوی سابق رخ داد. این سرمایهگذاری در آیندهٔ صلحآمیز برای تمام کشورهای اروپایی است».