یه نگاه عاقل اندر سفیه بهش کردم و گفتم: هیچی یه رویای جدید برای خودت دست و پا میکنی …
از جاش بلند شد و رفت طرف پنجره و گفت: وقتی حتی قدرت رویاپردازی نداشته باشی چی؟ زورکی که نمیشه!
گفتم: سوییچ دست خودته. می تونی خاموش کنی و بیخیال شی و یا هنوز داشته باشی.
به بیرون اشاره کرد و گفت: یعنی همه این آدمها که تو خیابون راه میرند یه رویایی دارند؟
گفتم: پَ نه پَ! حتماً دارند.
خندید و سرش رو گذاشت روی دسته مبل جوری که موهاش پریشون شد و ریخت پایین.
گفتم: چرا میخندی؟
گفت: خیلی وقت بود نشنیده بودم یکی بگه په نه په!
گفتم: تو هنوز دنیا نیومده بودی این مد بود.
گفت: دیگه چی مد بود وقتی من هنوز دنیا نیومده بودم؟
گفتم: خیلی چیزا! مثلاً یک زمانی فیسبوک مد بود. مردم رویاهاشون رو تو فیسبوک دنبال میکردند.
رفت ولو شد روی مبل و خمیازه کشید و گفت: الان همه تو توییتر هستند. ولی دیگه رویایی در کار نیست. همش فحش و فحشکاری!
گفتم: تو از کجا میدونی. مگه توییتر داری؟
گفت: نه ولی تو اینستاگرام هستم.
دیدم راست میگه! خودم چند وقت پیش براش یه حساب اینستاگرام باز کرده بودم و همه عکسهاش رو ریخته بودم توش.
گفت: به نظر تو چی میشه؟
رفتم براش آب ریختم و گفتم: چی «چی میشه؟»
گفت: اینا کی میرن؟
یه نگاهی بهش کردم و پرسیدم: کیا؟
گفت: همین آخوندا دیگه. کی میرن؟
گفتم: فردا ساعت ۱۰ صبح!
خودش رو کش آورد و گفت: برو بابا خوشمزه! تو که خیلی ادعات میشه یه پیش بینی بکن.
گفتم: دیر و زود داره سوخت و سوز نداره!
نگاهی از روی اینکه از جواب راضی نشده کرده و گفت: تمام هفته نشسته بودی اینجا غمگین اخبار میخوندی. جمعهها هم که سر ما رو میبری تو اون استودیو داد و بیداد میکنی ولی هنوز نمیتونی یه کوچولو به این رویای ما تاریخ بدی!
گفتم: اه .. تو هم رویا داری!
گفت : پَ نه پَ!
گفتم: چی هست این رویا؟
گفت: آدم بشم بریم با هم ایران! می خوام ببینم این رشت که می گی کجاست!
همین که در جوابش گفتم تو آدم نمیشی تلفن زنگ زد.
خواهرم بود. گفت: زنگ زدی تسلیت بگی به خاطر فوت پسر عمهات یا هنوز در توان خودت نمیبینی!؟
گفتم: هنوز در توانم نمی بینم!
گفت: چیکار میکنی الان؟
گفتم: داشتم با سگم حرف میزدم!
گفت: با سگت حرف میزنی!؟
گفتم: آره.
گفت: جوابت رو هم میده؟
گفتم: آره!
گفت: چی میگه؟
گفتم: میگه چون رویاش یه جور دیگه است من نمیدونم که سرش چی میاد!
گفت: هر جا هستی تکون نخور! همون جا که هستی وایستا! همین الان خودم رو میرسونم بهت برات چایی نبات درست میکنم بهتر شی! فکر کنم فشارت افتاده!
گوشی رو گذاشتم و یه نگاه به سگم کرد و پرسیدم: تو فکر میکنی فشار من افتاده؟
دمش رو گذاشت رو کولش و بدون اینکه جواب بده روش روکرد یک طرف دیگه و رفت سر جاش خوابید.