لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ تهران ۰۹:۰۴

نقدی بر یادداشت «صبوری و شکوری...»؛ از کدام همدستى با فاشیسم مذهبى سخن می‌گویید؟


تصویری از مراسم خاکسپاری ابراهیم بزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران
تصویری از مراسم خاکسپاری ابراهیم بزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران

درگذشت دكتر ابراهیم یزدى، دبیركل ٨٦ ساله نهضت آزادى ایران، در رسانه‌ها بازتاب گسترده‌اى داشت. مخصوصا واكنش‌ها در فضاى مجازى بواسطه ‌آزادى بیان بیشتر، امكان ناشناس ماندن و تعاملى بودن اظهارنظرها از تب و تاب بالاترى برخوردار بود.

طیف وسیع اظهارنظرها - صرف نظر از بار محتوایى مثبت یا منفى- نشان از تاثیرگزارى شخصى و اهمیت جایگاه و موقعیت‌هاى متفاوت ابراهیم یزدى داشت كه توانسته بود هفت دهه در صحنه پرفراز و نشیب سیاست ایران حضور مستمر و مؤثر داشته باشد.

بدون شك انتظار كارنامه‌اى یكنواخت و یكسره سفید و یا سیاه ‌از چنین حضور طولانى و پیوسته‌اى آن هم در جغرافیاى متلاطمى مانند ایران، امرى محال و غیرطبیعى است. علیرغم این در غالب اظهار نظرها خصوصا در فضای مجازى یا شاهد محكومیت - در حد نشاندن در جایگاه جنایتكار بدون حضور هیئت منصفه و دادگاه مستقل- و یا ارتقا به ناجى و سیاستمدار بی عیب و نقص و البته بدون توجه به وقایع تاریخى تلخى كه دكتر یزدى در سیر آن اتفاقات نقش غیر قابل انكارى داشته‌است، بودیم.

راقم این سطور نه‌ ارتباط تشكیلاتى و حزبى با دكتریزدى داشته‌است و نه ‌اساسا دل در گرو جریان ملى مذهبى دارد و در عین حال معتقد است كه ‌او نیز مانند هر سیاستمدار دیگرى كارنامه‌اى مملو از نمره منفى و مثبت دارد و این حق جامعه و افكار عمومى است كه بر اساس شواهد تاریخى و بررسى‌هاى علمى و منصفانه به قضاوت در مورد او یا هر چهره سیاسى و اجتماعى دیگرى بپردازد. بخصوص كه در پرتو آموزش و پرورش نظام ایدئولوژیك اسلامى ایران و دستگاه تبلیغات آن كه ‌از بامدادان تا شامگاهان در حال مطلق نمایى و تقسیم بندى همه چیز و همه كس به سیاه و سفید است با جامعه‌اى كم حوصله، خو گرفته به تاریخ شفاهى و قهر با كتاب مواجه هستیم.

این حق آقای مهدى مظفری است كه با ارائه دلایل متقن و روش علمى و تحقیقى نظریات خود را به ‌اثبات برسانند اما در عین حال حق خواننده هم هست كه بداند شان حضور دكتر یزدى در این تیتر و از آن مهم‌تر مستندات و شواهد این همدستى در فاشیسم مذهبى كه ظاهرا تا محمدبن عبدالله نیز پیش رفته‌است دقیقا كدام‌ها هستند

در این میان انتشار مطلبى از آقاى مهدى مظفرى در وبسایت رادیو فردا با عنوان "صبورى و شكورى یعنی همدستى با فاشیسم مذهبى"، حاوی نكاتى است كه در این یادداشت كوتاه به ‌اجمال به برخى از آنها اشاره خواهم داشت:

یكم- انتخاب تیتر شعارگونه یادداشت كه ‌از نام كتاب خاطرات دكتر یزدى با عنوان "صبورى و شكورى" وام گرفته شده‌است این انتظار طبیعى را در خواننده پدید مى‌آورد كه لابد در متن آن با بررسى عملكرد او و سیر وقایع تاریخى به فرآیند اثبات این همدستى پرداخته خواهد شد اما این سوتفاهم بلافاصله در جمله ‌اول یاداشت و با عبارت "درگذشت ابراهیم یزدى قزوینى فرصتى است برای بازنگرى در تئورى سیاسى امامت در شیعه دوازده ‌امام" برطرف و مسیر دیگرى در پیش گرفته مى‌شود به گونه‌اى كه تقریبا نیمى از نوشتار به تبیین ریشه‌هاى اندیشه ولایت فقیه ‌آقاى خمینى اختصاص مى‌یابد و در نیمى دیگر سعى مى‌شود كه نشان داده شود "چیزی" كه ملى مذهبى‌ها و یا به قول ایشان روشندلان دینى (به جاى روشنفكران دینى) مطرح مى‌كنند فاقد هرگونه ‌استحكام و انسجام تئوریك است و در پایان نیز حكمى با این مضمون صادر مى‌شود كه در طول سی و هشت سال گذشته راهبرد ملى مذهبى‌ها و اعوان اصلاح طلبشان فقط به تحكیم رژیم فاشیست ولایى و ایجاد یاس و رخوت در جامعه‌ انجامیده‌است!

البته‌ این حق آقای مهدى مظفری است كه با ارائه دلایل متقن و روش علمى و تحقیقى نظریات خود را به ‌اثبات برسانند اما در عین حال حق خواننده هم هست كه بداند شان حضور دكتر یزدى در این تیتر و از آن مهم‌تر مستندات و شواهد این همدستى در فاشیسم مذهبى كه ظاهرا تا محمدبن عبدالله نیز پیش رفته‌است دقیقا كدام‌ها هستند.

دوم-در بازى سیاسى منجر به‌ انقلاب اسلامى، آقاى مظفرى نهضت آزادى، ملى مذهبى‌ها و گروه‌هاى چپ و بسیارى دیگر را كه در به ثمر رساندن انقلاب نقش داشته‌اند شكسته خورده دانسته و گفته‌است كه ‌آنها عنوان مى‌كنند كه گول (آقای) خمینى را خورده‌اند و او به وعده‌هایش عمل نكرده‌است. سپس با استناد به كتاب ولایت فقیه، استدلال كرده‌است كه چون آقاى خمینى در چارچوب مبانی تئوریك خود عمل نموده‌است پس واقعا پیروز میدان و البته‌ از دید ایشان دیگران شكست خورده‌اند. اما جالب آنجاست كه نگارنده‌ از آنجایی كه قبلا حكم به شكست دیگران داده‌است هیچ زحمتى به خود نمى‌دهد كه خوانندگان را با اصول و مبانى گروه‌هاى همراه‌ آقاى خمینى آشنا نماید و به موارد نقض این مبانى به صورت مستند ارجاع دهد و به سادگى از كنار این نكته مهم عبور مى‌کند كه شرایط انقلابى آن زمان زمینه ساز شراكت گسترده در میان طیف وسیعى از نیروهاى فعال سیاسى و اجتماعى شد كه ‌اتفاقا آنها نیز به مبانى و چارچوب تئوریك خود وفادار مانده بودند اما در این میان آقاى خمینى به دلیل نفوذ عمیق و وسیع مذهب شیعه در جامعه ‌ایران، هوشمندى بیشتر و تجربه‌هاى تاریخى توانسته بود نقش پیشروترى بازى کرده و رهبرى انقلاب را عملا به دست گیرد و اساسا در جریان پیروزى انقلاب و براندازى رژیم پادشاهى تمامى گروه‌هایى كه براى دستیابى به ‌این هدف هم‌افزایى نیرو كرده بودند پیروز این میدان محسوب مى‌شدند و هیچ گروهى از مذهبى تا چپ ماركسیست را نمى‌توان شكست خورده به حساب آورد.

اگر قرار بر پذیرش هر ادعایى بدون معیار و رفرانس و تنها به صورت توصیفى باشد چرا نباید برخلاف نظر آقاى مظفرى پذیرفت كه راهبرد مطالبه محور و مقاومت مدنى ملى مذهبى‌ها و اعوان اصلاح طلبشان در سى و هشت سال گذشته با به وجود آوردن دو جنبش گسترده‌ اجتماعى در خرداد ٧٦ (جنبش اصلاحات) و خرداد ٨٨ (جنبش سبز) مانع اصلى در تحقق كامل نظام ولایى، تشكیل دولت و جامعه ‌اسلامى بوده‌است.

سوم- در بخش دوم یادداشت كه ‌آقاى مظفرى تلاش وافر خود را معطوف نامنسجم نشان دادن تئورى سیاسى ملى مذهبى‌ها مى‌نماید، زحمت ارائه حتى یك نمونه رفرانس برای اثبات ادعاى خود و یا ارجاع به منابع استخراج این تئورى یا به قول ایشان "چیز" ارائه نمى‌دهد! گویا خوانندگان ملزم هستند كه یافته‌هاى ذهنى او را تنها به‌ استناد این كه ‌استاد ممتاز دانشگاه هستند پذیرفته و این عنوان وى را از رعایت متدولوژى نقد مبتنى بر شواهد و مدارك مستثنى نموده‌ است.

اگر قرار بر پذیرش هر ادعایى بدون معیار و رفرانس و تنها به صورت توصیفى باشد چرا نباید برخلاف نظر آقاى مظفرى پذیرفت كه راهبرد مطالبه محور و مقاومت مدنى ملى مذهبى‌ها و اعوان اصلاح طلبشان در سى و هشت سال گذشته با به وجود آوردن دو جنبش گسترده‌ اجتماعى در خرداد ٧٦ (جنبش اصلاحات) و خرداد ٨٨ (جنبش سبز) مانع اصلى در تحقق كامل نظام ولایى، تشكیل دولت و جامعه ‌اسلامى آنگونه كه‌ آقاى خامنه‌اى در سخنرانی مورخ ٦ شهریور در جمع طلاب اذعان كرد، بوده‌است.

نكته چهارم و پایانى آنكه، بدون شك مى‌توان از مشاركت نهضت آزادى، ملى مذهبى‌ها و گروه‌هاى چپ با روحانیون و در راس آنان آقاى خمینی به عنوان یك مشاركت نافرجام در دوره پس از پیروزى انقلاب انتقاد داشت و براى درس آموزى و تجربه‌اندوزى و در یك كلام افزایش سرمایه‌اجتماعى بهره گرفت اما در عین حال نباید این واقعیت را نیز نادیده گرفت كه‌ اكثر این نیروها از همان ماه‌هاى ابتداى پس از انقلاب پى به ‌اشتباه خود بردند و در قالب‌هاى گوناگون از فعالیت سیاسى با مشى مسالمت‌آمیز گرفته تا مشى مسلحانه تلاش کردند كه حضور فعال خود را برای ایفا نقش اجتماعى حفظ کنند.

گرچه مرحوم بازرگان در آخرین كتاب خود با عنوان " آخرت و خدا، هدف بعثت انبیا" حساب خود را به صورت ریشه‌اى از حكومت دینى و ولایت فقیه جدا کرد اما در بیانیه‌هاى متعدد نهضت آزادى كه در آن زمان دكتر یزدى از اعضای ارشد آن محسوب مى‌شد نیز انتقادات جدى متوجه عملكرد جمهورى اسلامى و بنیانگزار آن كه هنوز در قید حیات بود، شده‌ است. به عنوان نمونه در فروردین ٦٧ نهضت آزادى ایران با انتشار كتابچه‌ای با عنوان "تفصیل و تحلیل ولایت مطلقه فقیه" از این كه‌ آیت‌الله خمینى و همراهانش پس از در اختیار گرفتن قدرت مطلقه هرگونه صداى مخالفى را در گلو خفه كرده‌اند و همچنین از حدود اختیارات ولایت فقیه ‌انتقاد شده‌است و آن را به مثابه نظریه‌اى فقهى- سیاسى فاقد اصالت و اعتبار كافى ارزیابى و شرك و مردود مى‌دانند و تاكید می‌کنند كه‌ از نظر اجتماعى سیاسى، ولایت مطلقه فقیه چیزى جز خودكامگى و استبداد دینى و دولتى نبوده و موجب محو آزادى، شخصیت و استقلال مى‌شود.

روند انتقادى نهضت آزادى در دوران دبیركلى دكتر یزدى نیز همچنان ادامه داشت و بارها در بیانیه‌ها، سخنرانى‌ها و مصاحبه‌ها بر بطلان حق ویژه نهاد دین در نهاد دولت تاكید شده‌است. او همچنین در نامه‌ای به راشد الغنوشى رهبر مسلمانان تونس ضمن آرزوى برحذر ماندن از اشتباهات ما در ایران می‌نویسد: «ما شاه را سرنگون کردیم، اما فراموش کردیم که به درمان منش و شخصیت " شاه درون" خویشتن خود بپردازیم.» وى در همین نامه راه نهادینه كردن دمكراسى در جوامع اسلامى را منوط به فراگیرى و پذیرش سه مقوله احترام به تنوع و تكثر در جامعه بشرى، فرایند یادگیری دموکراسی تساهل، تسامح و مدارا و سازگاری و همگرایی در میان کنشگران صحنه سیاست مى‌داند. احتمالا این نامه و تجربه فاجعه بار ما در ایران پس از انقلاب نقش مهم و مؤثرى در اعلام جدایى دین از سیاست در تونس توسط راشد الغنوشى داشته‌است.

XS
SM
MD
LG