تایید صلاحیت محمد غرضی توسط شورای نگهبان اتفاقی عجیب بود و حتی حیرت خود او را نیز برانگیخت. صحبتهای طنز و خندهدار و حرکات غیرمتعارف غرضی خیلی زود این کاندید غیرمطرح را به پدیده انتخابات بدل ساخت. حضور او باعث شده است تا بخشی از نگرانیهای مردم در قالب خنده و تفریح با سخنان و اعمال انتخاباتی وزیر سابق پست و تلگراف و نفت بروز یابد.
اما آیا غرضی همیشه چنین شخصیت کمیکی داشته است؟ بررسی سابقه وی خلاف این امر را نشان میدهد، اگرچه از ابتدا هم ویژگیهای شخصیتی او دستمایه طنزپردازان بوده است. گل آقا بعد از حسن حبیبی بیشتر غرضی را موضوع سوژههای خود قرار میداد.
اما غرضی در سالهای نخستین بعد از انقلاب فردی تندرو و از عواملی بود که به تثبیت استبداد دینی کمک کرد. کاندیداتوری وی فرصت مناسبی است تا پیشینه وی و بهخصوص نقشش در بازداشت فرزندان آیتالله طالقانی مورد بررسی عمیق قرار بگیرد.
اگرچه روایت رسمی این رویداد را به عمل خودسرانه وی و تسویه حساب شخصی قبلی با مجتبی طالقانی منتسب میسازد، قرائنی وجود دارد که نشان میدهد ابعاد قضیه فراتر از این ماجرا بوده است. ارتقاء جایگاه و مقام غرضی از عضویت در جمع اولیه سپاه به استانداری کردستان و خوزستان و وکالت مجلس و وزارت خدشه جدی بر رفتار خودسرانه وی میکشد. اگر او بدون هماهنگی و بر اساس تشخیص فردی، نماینده معرفی شده آیتالله طالقانی به سازمان آزادیبخش فلسطین را بازداشت کرده بود، علیالقاعده باید مجازات میشد، نه این که مورد حمایت قرار گرفته و مسئولیتهای مهم سیاسی به وی داده شود. به نظر میرسد که برخورد با فرزندان آیتالله طالقانی و همراهی با نیروهای تندرو در سپاه مقدمه رشد سیاسی وی در جریان سیاسی خط امام شد.
پیش از این که به ماجرای قهر آیتالله طالقانی بپردازیم نخست ضروری است تا مروری کوتاه به سوابق سیاسی غرضی پیش از انقلاب داشته باشیم.
نقطه عزیمت فعالیت سیاسی غرضی عضویت در سازمان مجاهدین خلق است. دوران تحصیل در دانشگاه تهران باعث آشنایی وی با بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق میشود. او در جمع ۶۸ عضو سازمان فوق بود که در دادگاه محاکمه شدند. او مدت کوتاهی در زندان ماند. تقی شهرام در خاطراتش توضیح میدهد که غرضی تنها فردی از آن جمع بود که در دادگاه ابراز ندامت کرد و توبهنامه نوشت. بعد از آزادی به خارج رفت، ولی ارتباط با سازمان مجاهدین خلق را حفظ کرد. وی در سوریه و لبنان بود و به نجف هم رفت و آمد داشت. در آن مقطع ضمن این که با افرادی چون جلالالدین فارسی نزدیک بود، موضعی علیه نهضت آزادی نداشت. اما روابطش با محمد منتظری تیره بود. غرضی به جریانی در سوریه نزدیک بود که با فلسطینیها و بهخصوص عرفات درگیر بودند. او بعد از جریان تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق، معترض جدی بخش مارکسیست شد. از این مقطع به بعد وی گروهی تشکیل داد و مسئله اصلی آنها برخورد با جریان مارکسیستها و پیگیری ترورهای درونسازمانی بود. افرادی چون اصغر صباغیان و ناصر آلادپوش، برادر حسن آلادپوش، با وی همکاری میکردند.
غرضی با جریان سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی نیز همراهی نکرد و از آنها فاصله گرفت. او نیز شبیه نیروهای سنتگرای مذهبی معتقد به برجسته کردن تضاد با مارکسیستها بود. در سالهای پیش از انقلاب وی با آیتالله طالقانی و آیتالله بهشتی رابطه نزدیکی داشت. لطفالله میثمی توضیح میدهد که بعد از تغییر مواضع سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ میخواسته با جمعی رهبری جدیدی در سازمان مجاهدین خلق ایجاد کند. یکی از افرادی که وی در نظر گرفته بود غرضی بود. بعد از حضور آیتالله خمینی در نوفل لوشاتو غرضی نیز به پاریس رفت و با پرواز انقلاب به ایران آمد.
او در جمع اولیه تشکیلدهنده سپاه عضویت داشت. اصغر صباغیان و ناصر آلادپوش نیز با وی بودند. آنها در باغ شاه تحت سرپرستی حجتالاسلام لاهوتی همراه با علی دانش منفرد، محمد توسلی، محسن سازگارا، تهرانچی، محسن رفیقدوست، علیمحمد بشارتی، علی فرزین، سنجقی و محمودزاده جمع فرماندهی اولیه سپاه پاسداران را تشکیل دادند. در آن مقطع رابطه غرضی با دکتر ابراهیم یزدی بد نبود. اما او به همراه محسن رفیقدوست و مرضیه دباغ به قم رفتند و نظر مثبت آیتالله خمینی در انتقال سپاه از دولت به زیرمجموعه شورای انقلاب را جلب کردند.
در تحولات بعدی که با فرماندهی جواد منصوری همراه بود غرضی به مسئولیت فرماندهی عملیات سپاه ارتقا یافت. او نیز از جمله کسانی بود که در هماهنگ کردن سپاه با حزب جمهوری اسلامی نقش موثری داشتند. غرضی هیچ گاه عضو حزب جمهوری اسلامی نبود، اما رابطه خوبی با آنان داشت. البته رابطه خوب وی بیشتر با جناح راست حزب بود. از این رو خامنهای بعد از رای نیاوردن علیاکبر ولایتی در مجلس اول، غرضی را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد، ولی او نیز نتوانست نظر اکثریت مجلس اول را کسب کند و در نهایت میرحسین موسوی نخست وزیر شد. پس از شکلگیری شکاف بین جناح چپ و راست، غرضی به جناح راست نزدیک شد.
اما ماجرایی که اسم غرضی را بر سر زبانها انداخت اقدام وی در دستگیری مجتبی و ابوالحسن، فرزندان آیتالله طالقانی، در اواخر فروردین ۱۳۵۸ بود. اصغر صباغیان جلو ماشین فرزندان آیتالله طالقانی را گرفت و آنها را دستگیر نمود. در آن زمان هنوز سپاه فعال نشده بود. ابتدا هیچ مرجعی مسئولیت بازداشت را قبول نکرد. با پیگیریهای آیتالله طالقانی و سرهنگ رحیمی فرمانده وقت شهربانی تهران معلوم شد که وی در پادگان لویزان بازداشت شده است. محمدرضا طالقانی دیگر فرزند آیتالله طالقانی در پیگیریها ماشین برادرش را در محل مزبور پیدا کرد. محمدرضا طالقانی خود عضو سپاه بود و با صباغیان و غرضی در آن مجموعه کار کرده بود. بعد از ۲۴ ساعت با بیاحترامی، مجتبی و ابوالحسن به همراه همسر سابق مجتبی آزاد شدند. آیتالله طالقانی با اطلاع از ماجرا غرضی را احضار کرد و بعد از این که وی پاسخ درستی نداد و مسئولیت کار را قبول نکرد، از رئیس شهربانی خواست غرضی را به دلیل اقدام غیر قانونی بازداشت کند. اما فشارها باعث شد تا غرضی بعد از آزادی فرزندان آیتالله طالقانی از حلقه بازداشت خارج گردد. آیتالله وقتی فهمید که افراد زیادی بدون دلیل بازداشت هستند، برخوردهای بدی در بازداشتگاهها صورت میگیرد و همچنین در خصوص روابط وی با سازمان پیکار و بخش مارکسیست سازمان مجاهدین خلق در بازجوییها سوال شده است به حالت قهر تهران را همراه با مجتبی و مهدی پسرانش، چهپور دامادش و ناصر بختیاری به سمت شمال کشور ترک کرد.
قهر آیتالله طالقانی شوکی به جامعه وارد کرد. محبوبیت بالای وی باعث شد تا مردم به خیابانها بیایند. سازمان مجاهدین خلق نیز اعلامیه داد و برای حمایت از خواست آیتالله طالقانی اعلام حمایت کرد. برخلاف ادعای حکومت اعتراضات خیابانی سازمانیافته نبود و نیروهایی فراتر از طرفداران سازمان مجاهدین خلق در راهپیماییها حضور داشتند. دولت موقت و رئیس کمیته از خود سلب اختیار کردند. سپاه پاسداران نیز دخالت در بازداشتها را تکذیب کرد.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با صحنهگردانی مرتضی الویری، محمد بروجردی، بهزاد نبوی و محسن رضایی راهپیمایی در دفاع از آیتالله خمینی برگزار کردند و ظاهرا پشتیبانی خود از آیتالله طالقانی را نیز اعلام کردند. اما هدف اصلی آنها مقابله با سازمان مجاهدین خلق نبود، بلکه تضعیف آیتالله طالقانی و اعتبارزدایی از وی را مد نظر داشتند.
سرانجام بعد از سه روز آیتالله طالقانی به قم رفت و ماجرا فیصله یافت. بعد از این ماجرا آیتالله خمینی با پیشنهاد تشکیل شوراهای آیتالله طالقانی موافقت کرد. آیتالله طالقانی نیز در سخنرانی در مدرسه فیضیه اعلام کرد: «ربودن فرزندان من در روز روشن آن هم پس از ملاقاتی که با نماینده فلسطین داشتند از طرف من نگرانیآور بود و احساس کردم همان کبریتهایی که در سنندج منشاء اشتعال شد و در گنبد، از اینجا شروع شده. برای این که مسئله به صورت تفاهم و دقت و بدون احساسات بررسی شود از جانب دولت، مراجع، شورای انقلابی کمیتهها، من صلاح در این دیدم که چند روزی تهران را ترک کنم و دفترها بسته باشد.»
علیرغم تاکید چندین باره مسئولین دولتی وقت و اعلامیه شورای انقلاب برخوردی با افراد خاطی صورت نگرفت. هیچ حکم قضایی برای بازداشت فرزندان آیتالله طالقانی صادر نشده بود. اما نه تنها غرضی و اصغر صباغیان مواخذه و محاکمه نشدند، بلکه غرضی مورد توجه بیشتر حاکمیت قرار گرفت.
اطلاعات موجود کنه قضیه و چگونگی ماجرا را روشن نمیسازند. کشف حقیقت ماجرا نیازمند بررسیهای دقیقتر و اطلاعات بیشتر است. کاندیداتوری غرضی و مواجهه وی با افکار عمومی فرصت مناسبی است تا از ماجرای بازداشت فرزندان آیتالله طالقانی رمزگشایی گردد. مشخص شدن تمامیت این ماجرای تلخ منبع ارزشمندی در روشن شدن چگونگی انحراف انقلاب به سوی استبداد دینی است.
بر مبنای اطلاعات موجود فرضیه خودسر بودن دستگیری و عمل غرضی رد میشود. مشخص است طرح و برنامهای پشت سر این ماجرا بوده است. از تحقیقات و مطالعه روایتها و اسناد موجود میتوان نتیجه گرفت که قضیه فوق سه لایه داشته است. نخست درگیری قبلی غرضی با مجتبی طالقانی در سوریه و لبنان و درگیریهای داخلی سازمان مجاهدین خلق. مجتبی طالقانی به شاخه مارکسیستها پیوست. اما بعد از انقلاب دیگر کار سیاسی را کنار گذاشت و به سازمان پیکار نپیوست. پیش از انقلاب غرضی و آلادپوش پیگیر ترورهای درونسازمانی سازمان مجاهدین خلق بودند. یکی از کسانی که وضعیت مبهمی داشت محبوبه افرا بود. نیروهای مذهبی سازمان معتقد بودند وی به دلیل اصرار بر حفظ باورهای مذهبیاش تصفیه شده است. اما شاخه مارکسیست مدعی بود که وی تغییر ایدئولوژی داده و بعدا به نحوی غافلگیرانه خودکشی کرده است. ناصر آلادپوش در دیداری با مجتبی طالقانی خواهان اعتراف به قتل میشود. اما بعد از این که او توضیح میدهد وی خودکشی کرده و پزشک قانونی فرانسه نیز این مسئله را تایید کرده است، به تهدید وی میپردازد که اگر به ایران بیاید پایش را قلم خواهند کرد. البته این ادعا روایت مجتبی طالقانی است. اما ناصر آلادپوش برادر خود حسین را هم که به شاخه مارکسیست نزدیک بود در صورت بازگشت به کشور و تبلیغ سازمان پیکار تهدید مشابهی کرده بود. بنابراین این گزاره صحت ادعای مجتبی طالقانی را تایید میکند، منتها هنوز برای اثبات صدق آن کافی نیست.
لایه دوم درگیری بین ایرانیهای مدافع موسی صدر و شیعیان لبنان با فلسطینیها و یاسر عرفات بود. ابراهیم یزدی و مصطفی چمران از پیش از انقلاب با سازمان آزادیبخش فلسطین مشکل داشتند و اول انقلاب دفتر این سازمان در اهواز را به دلیل ترویج تجزیه خوزستان تعطیل کردند.
لایه سوم مشکل حاکمیت با اندیشههای آزادیخواهانه آیتالله طالقانی بود. تثبیت استبداد و بازسازی سلطنت در قالب ولایت فقیه و حاکمیت تکصدایی خط امام محتاج مهار و مشروعیتزدایی از آیتالله طالقانی بود. اما محبوبیت آیتالله طالقانی اجازه رویارویی مستقیم را نمیداد.
مواردی که فرضیه سازمانیافتگی و دخالت حاکمیت در این حرکت را تایید میکنند به شرح زیر است:
الف- غرضی تا پیش از بازداشت رابطه نزدیکی با احمد خمینی داشت. بعید به نظر میرسد بدون اطلاع وی دست به چنین اقدامی زده باشد. یا حداقل پشتگرمی به حمایت وی چنین جسارتی را به غرضی داده بود. مجتبی طالقانی روایت میکند که سید احمد خمینی در تماس مستمر با دفتر آیتالله طالقانی خواهان آزادی سریع غرضی بوده است.
ب- علیمحمد بشارتی، مسئول وقت اطلاعات سپاه، میگوید که دستور بازداشت مجتبی طالقانی را وی صادر کرده است. برخی مدعی شدهاند ارتباط احتمالی مجتبی طالقانی با ناآرامیها در گنبد دلیل بازداشت بوده است. الویری میگوید علت بازداشت ارتباط با گروه چپی و داشتن اسلحه غیرقانونی بوده است. در حالی که مجتبی طالقانی ارتباطی با هیچ گروه سیاسی در آن زمان نداشت و در منزل پدرش بود. همچنین ارتباط با گروه چپ در آن زمان جرم نبود و تعداد زیادی از افراد و از جمله تشکل متبوع الویری یعنی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کلی اسلحه غیرقانونی داشتند. جالب آنجاست که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در آن زمان با صدور بیانیهای بازداشت فرزندان آیتالله طالقانی را صریحا محکوم کرد. امری که بعدا اذعان کرد موافقش بوده است. برخورد دوگانه سازمان مجاهدین انقلاب در این خصوص در شناخت نوع فعالیت آن روشنگر است.
ج- الویری میگوید در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تصمیم میگیرند در دفاع از بازداشت مجتبی طالقانی و مقابله با مانور سازمان مجاهدین خلق راهپیمایی برگزار کنند. اما مخالفت آیتالله طالقانی با تداوم تظاهراتها باعث میشود در محذوریت قرار بگیرند. آنها آیتالله مهدوی کنی را علیرغم این که خودش مخالف راهپیمایی بوده است واسطه میکنند تا با آیتالله خمینی تماس بگیرد و موافقت وی را با راهپیمایی بگیرد. مهدوی کنی با احمد خمینی صحبت میکند. او توضیح میدهد نظر امام که معلوم است با تداوم تشنج مخالف است. اما وقتی موضوع را با پدرش مطرح میکند، آیتالله خمینی میگوید راهپیمایی منعی ندارد. بدین ترتیب راهپیمایی فوق با استفاده از رسانههای عمومی و امکانات حاکمیت برگزار شد. مانور فوق در ظاهر برای توقف بحرانافکنی در برابر انقلاب و دفاع از آیتالله خمینی و طالقانی بود، ولی عملا محدود کردن حوزه فعالیت آیتالله طالقانی و همچنین بازدارندگی در برابر استفاده از سازمان مجاهدین خلق را دنبال میکرد. الویری مدعی است بعد از این راهپیمایی، آیتالله مطهری شب به منزل وی زنگ زده و ابراز خوشحالی کرده است.
د- بردن فرزندان آیتالله طالقانی به ساختمانی که از مراکز اصلی سپاه پاسداران بود نشان میدهد طراحان این حرکت از جانب حاکمیت آسوده خاطر بودند.
ه- بعد از این ماجرا سخنی از آیتالله خمینی پخش شد که من اگر احمد را بازداشت کنند، هیچ حرفی نمیزنم. مدتی بعد یکی از پسران آیتالله مشکینی دستگیر شد و او به صراحت عنوان کرد من هیچ مخالفتی ندارم. تریبونهای مدافع حکومت و خط امام شروع به تبلیغ این مشی و نکوهش غیرمستقیم اعتراض آیتالله طالقانی کردند. در واقع بین این برخورد خط امامیها با آیتالله طالقانی با سرزنش حاکمیت کنونی از رفسنجانی به خاطر حمایت از فرزندانش، مشابهت مشخصی وجود دارد.
و- سرهنگ رحیمی بعد از بازداشت غرضی با تلفنهای تهدیدآمیزی مواجه شد که به وی هشدار میدادند عدم آزادی سریع غرضی برایش گران تمام میشود. آخر هم چنین شد و چندی نگذشت که وی از کار برکنار شد!
ز- مجتبی طالقانی روایت مینماید که احمد خمینی به نقل از پدرش پیغام تهدیدآمیزی برای آیتالله طالقانی صادر میکند که اگر مملکت به هم بخورد مسئولیتش با آیتالله طالقانی است. آیتالله طالقانی که نیز نگران قطبی شدن فضا بود معنای این تهدید تلویحی را میدانست. ضمن این که سیاست وی تقابل با آیتالله خمینی نبود. مهندس بازرگان و دولت موقت نیز معترض قهر آیتالله طالقانی بودند. بنابراین آیتالله طالقانی به ناچار به قم رفت و قهر سیاسی به دلیل بازداشتهای خودسرانه و تعرض به آزادیها را کنار گذاشت و به موافقت آیتالله خمینی با تشکیل شوراها رضایت داد.
موارد فوق خودسرانه بودن بازداشت فرزندان آیتالله طالقانی را منتفی میسازد و انگارههای جدی برای سازمانیافته بودن و حمایت سطوح بالای حکومت را طرح مینماید، ولی هنوز نمیتوان در این خصوص حکم قطعی صادر کرد، بلکه باید شواهد و مستندات بیشتری ارائه شود.
با این حال نامزدی غرضی در انتخابات ریاست جمهوری سال جاری میتواند برای روشن شدن همه ابعاد و دلیل اصلی پرونده تاریخی و جنجالی بازداشت فرزندان آیتالله طالقانی فرصت مناسبی باشد.
اما آیا غرضی همیشه چنین شخصیت کمیکی داشته است؟ بررسی سابقه وی خلاف این امر را نشان میدهد، اگرچه از ابتدا هم ویژگیهای شخصیتی او دستمایه طنزپردازان بوده است. گل آقا بعد از حسن حبیبی بیشتر غرضی را موضوع سوژههای خود قرار میداد.
اما غرضی در سالهای نخستین بعد از انقلاب فردی تندرو و از عواملی بود که به تثبیت استبداد دینی کمک کرد. کاندیداتوری وی فرصت مناسبی است تا پیشینه وی و بهخصوص نقشش در بازداشت فرزندان آیتالله طالقانی مورد بررسی عمیق قرار بگیرد.
اگرچه روایت رسمی این رویداد را به عمل خودسرانه وی و تسویه حساب شخصی قبلی با مجتبی طالقانی منتسب میسازد، قرائنی وجود دارد که نشان میدهد ابعاد قضیه فراتر از این ماجرا بوده است. ارتقاء جایگاه و مقام غرضی از عضویت در جمع اولیه سپاه به استانداری کردستان و خوزستان و وکالت مجلس و وزارت خدشه جدی بر رفتار خودسرانه وی میکشد. اگر او بدون هماهنگی و بر اساس تشخیص فردی، نماینده معرفی شده آیتالله طالقانی به سازمان آزادیبخش فلسطین را بازداشت کرده بود، علیالقاعده باید مجازات میشد، نه این که مورد حمایت قرار گرفته و مسئولیتهای مهم سیاسی به وی داده شود. به نظر میرسد که برخورد با فرزندان آیتالله طالقانی و همراهی با نیروهای تندرو در سپاه مقدمه رشد سیاسی وی در جریان سیاسی خط امام شد.
اما غرضی در سالهای نخستین بعد از انقلاب فردی تندرو و از عواملی بود که به تثبیت استبداد دینی کمک کرد. کاندیداتوری وی فرصت مناسبی است تا پیشینه وی و بهخصوص نقشش در بازداشت فرزندان آیتالله طالقانی مورد بررسی عمیق قرار بگیرد.
نقطه عزیمت فعالیت سیاسی غرضی عضویت در سازمان مجاهدین خلق است. دوران تحصیل در دانشگاه تهران باعث آشنایی وی با بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق میشود. او در جمع ۶۸ عضو سازمان فوق بود که در دادگاه محاکمه شدند. او مدت کوتاهی در زندان ماند. تقی شهرام در خاطراتش توضیح میدهد که غرضی تنها فردی از آن جمع بود که در دادگاه ابراز ندامت کرد و توبهنامه نوشت. بعد از آزادی به خارج رفت، ولی ارتباط با سازمان مجاهدین خلق را حفظ کرد. وی در سوریه و لبنان بود و به نجف هم رفت و آمد داشت. در آن مقطع ضمن این که با افرادی چون جلالالدین فارسی نزدیک بود، موضعی علیه نهضت آزادی نداشت. اما روابطش با محمد منتظری تیره بود. غرضی به جریانی در سوریه نزدیک بود که با فلسطینیها و بهخصوص عرفات درگیر بودند. او بعد از جریان تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق، معترض جدی بخش مارکسیست شد. از این مقطع به بعد وی گروهی تشکیل داد و مسئله اصلی آنها برخورد با جریان مارکسیستها و پیگیری ترورهای درونسازمانی بود. افرادی چون اصغر صباغیان و ناصر آلادپوش، برادر حسن آلادپوش، با وی همکاری میکردند.
غرضی با جریان سازمان مجاهدین خلق به رهبری مسعود رجوی نیز همراهی نکرد و از آنها فاصله گرفت. او نیز شبیه نیروهای سنتگرای مذهبی معتقد به برجسته کردن تضاد با مارکسیستها بود. در سالهای پیش از انقلاب وی با آیتالله طالقانی و آیتالله بهشتی رابطه نزدیکی داشت. لطفالله میثمی توضیح میدهد که بعد از تغییر مواضع سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۵۴ میخواسته با جمعی رهبری جدیدی در سازمان مجاهدین خلق ایجاد کند. یکی از افرادی که وی در نظر گرفته بود غرضی بود. بعد از حضور آیتالله خمینی در نوفل لوشاتو غرضی نیز به پاریس رفت و با پرواز انقلاب به ایران آمد.
او در جمع اولیه تشکیلدهنده سپاه عضویت داشت. اصغر صباغیان و ناصر آلادپوش نیز با وی بودند. آنها در باغ شاه تحت سرپرستی حجتالاسلام لاهوتی همراه با علی دانش منفرد، محمد توسلی، محسن سازگارا، تهرانچی، محسن رفیقدوست، علیمحمد بشارتی، علی فرزین، سنجقی و محمودزاده جمع فرماندهی اولیه سپاه پاسداران را تشکیل دادند. در آن مقطع رابطه غرضی با دکتر ابراهیم یزدی بد نبود. اما او به همراه محسن رفیقدوست و مرضیه دباغ به قم رفتند و نظر مثبت آیتالله خمینی در انتقال سپاه از دولت به زیرمجموعه شورای انقلاب را جلب کردند.
در تحولات بعدی که با فرماندهی جواد منصوری همراه بود غرضی به مسئولیت فرماندهی عملیات سپاه ارتقا یافت. او نیز از جمله کسانی بود که در هماهنگ کردن سپاه با حزب جمهوری اسلامی نقش موثری داشتند. غرضی هیچ گاه عضو حزب جمهوری اسلامی نبود، اما رابطه خوبی با آنان داشت. البته رابطه خوب وی بیشتر با جناح راست حزب بود. از این رو خامنهای بعد از رای نیاوردن علیاکبر ولایتی در مجلس اول، غرضی را به عنوان نخست وزیر معرفی کرد، ولی او نیز نتوانست نظر اکثریت مجلس اول را کسب کند و در نهایت میرحسین موسوی نخست وزیر شد. پس از شکلگیری شکاف بین جناح چپ و راست، غرضی به جناح راست نزدیک شد.
اما ماجرایی که اسم غرضی را بر سر زبانها انداخت اقدام وی در دستگیری مجتبی و ابوالحسن، فرزندان آیتالله طالقانی، در اواخر فروردین ۱۳۵۸ بود. اصغر صباغیان جلو ماشین فرزندان آیتالله طالقانی را گرفت و آنها را دستگیر نمود. در آن زمان هنوز سپاه فعال نشده بود. ابتدا هیچ مرجعی مسئولیت بازداشت را قبول نکرد. با پیگیریهای آیتالله طالقانی و سرهنگ رحیمی فرمانده وقت شهربانی تهران معلوم شد که وی در پادگان لویزان بازداشت شده است. محمدرضا طالقانی دیگر فرزند آیتالله طالقانی در پیگیریها ماشین برادرش را در محل مزبور پیدا کرد. محمدرضا طالقانی خود عضو سپاه بود و با صباغیان و غرضی در آن مجموعه کار کرده بود. بعد از ۲۴ ساعت با بیاحترامی، مجتبی و ابوالحسن به همراه همسر سابق مجتبی آزاد شدند. آیتالله طالقانی با اطلاع از ماجرا غرضی را احضار کرد و بعد از این که وی پاسخ درستی نداد و مسئولیت کار را قبول نکرد، از رئیس شهربانی خواست غرضی را به دلیل اقدام غیر قانونی بازداشت کند. اما فشارها باعث شد تا غرضی بعد از آزادی فرزندان آیتالله طالقانی از حلقه بازداشت خارج گردد. آیتالله وقتی فهمید که افراد زیادی بدون دلیل بازداشت هستند، برخوردهای بدی در بازداشتگاهها صورت میگیرد و همچنین در خصوص روابط وی با سازمان پیکار و بخش مارکسیست سازمان مجاهدین خلق در بازجوییها سوال شده است به حالت قهر تهران را همراه با مجتبی و مهدی پسرانش، چهپور دامادش و ناصر بختیاری به سمت شمال کشور ترک کرد.
قهر آیتالله طالقانی شوکی به جامعه وارد کرد. محبوبیت بالای وی باعث شد تا مردم به خیابانها بیایند. سازمان مجاهدین خلق نیز اعلامیه داد و برای حمایت از خواست آیتالله طالقانی اعلام حمایت کرد. برخلاف ادعای حکومت اعتراضات خیابانی سازمانیافته نبود و نیروهایی فراتر از طرفداران سازمان مجاهدین خلق در راهپیماییها حضور داشتند. دولت موقت و رئیس کمیته از خود سلب اختیار کردند. سپاه پاسداران نیز دخالت در بازداشتها را تکذیب کرد.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی با صحنهگردانی مرتضی الویری، محمد بروجردی، بهزاد نبوی و محسن رضایی راهپیمایی در دفاع از آیتالله خمینی برگزار کردند و ظاهرا پشتیبانی خود از آیتالله طالقانی را نیز اعلام کردند. اما هدف اصلی آنها مقابله با سازمان مجاهدین خلق نبود، بلکه تضعیف آیتالله طالقانی و اعتبارزدایی از وی را مد نظر داشتند.
سرانجام بعد از سه روز آیتالله طالقانی به قم رفت و ماجرا فیصله یافت. بعد از این ماجرا آیتالله خمینی با پیشنهاد تشکیل شوراهای آیتالله طالقانی موافقت کرد. آیتالله طالقانی نیز در سخنرانی در مدرسه فیضیه اعلام کرد: «ربودن فرزندان من در روز روشن آن هم پس از ملاقاتی که با نماینده فلسطین داشتند از طرف من نگرانیآور بود و احساس کردم همان کبریتهایی که در سنندج منشاء اشتعال شد و در گنبد، از اینجا شروع شده. برای این که مسئله به صورت تفاهم و دقت و بدون احساسات بررسی شود از جانب دولت، مراجع، شورای انقلابی کمیتهها، من صلاح در این دیدم که چند روزی تهران را ترک کنم و دفترها بسته باشد.»
کاندیداتوری غرضی و مواجهه وی با افکار عمومی فرصت مناسبی است تا از ماجرای بازداشت فرزندان آیتالله طالقانی رمزگشایی گردد.
اطلاعات موجود کنه قضیه و چگونگی ماجرا را روشن نمیسازند. کشف حقیقت ماجرا نیازمند بررسیهای دقیقتر و اطلاعات بیشتر است. کاندیداتوری غرضی و مواجهه وی با افکار عمومی فرصت مناسبی است تا از ماجرای بازداشت فرزندان آیتالله طالقانی رمزگشایی گردد. مشخص شدن تمامیت این ماجرای تلخ منبع ارزشمندی در روشن شدن چگونگی انحراف انقلاب به سوی استبداد دینی است.
بر مبنای اطلاعات موجود فرضیه خودسر بودن دستگیری و عمل غرضی رد میشود. مشخص است طرح و برنامهای پشت سر این ماجرا بوده است. از تحقیقات و مطالعه روایتها و اسناد موجود میتوان نتیجه گرفت که قضیه فوق سه لایه داشته است. نخست درگیری قبلی غرضی با مجتبی طالقانی در سوریه و لبنان و درگیریهای داخلی سازمان مجاهدین خلق. مجتبی طالقانی به شاخه مارکسیستها پیوست. اما بعد از انقلاب دیگر کار سیاسی را کنار گذاشت و به سازمان پیکار نپیوست. پیش از انقلاب غرضی و آلادپوش پیگیر ترورهای درونسازمانی سازمان مجاهدین خلق بودند. یکی از کسانی که وضعیت مبهمی داشت محبوبه افرا بود. نیروهای مذهبی سازمان معتقد بودند وی به دلیل اصرار بر حفظ باورهای مذهبیاش تصفیه شده است. اما شاخه مارکسیست مدعی بود که وی تغییر ایدئولوژی داده و بعدا به نحوی غافلگیرانه خودکشی کرده است. ناصر آلادپوش در دیداری با مجتبی طالقانی خواهان اعتراف به قتل میشود. اما بعد از این که او توضیح میدهد وی خودکشی کرده و پزشک قانونی فرانسه نیز این مسئله را تایید کرده است، به تهدید وی میپردازد که اگر به ایران بیاید پایش را قلم خواهند کرد. البته این ادعا روایت مجتبی طالقانی است. اما ناصر آلادپوش برادر خود حسین را هم که به شاخه مارکسیست نزدیک بود در صورت بازگشت به کشور و تبلیغ سازمان پیکار تهدید مشابهی کرده بود. بنابراین این گزاره صحت ادعای مجتبی طالقانی را تایید میکند، منتها هنوز برای اثبات صدق آن کافی نیست.
لایه دوم درگیری بین ایرانیهای مدافع موسی صدر و شیعیان لبنان با فلسطینیها و یاسر عرفات بود. ابراهیم یزدی و مصطفی چمران از پیش از انقلاب با سازمان آزادیبخش فلسطین مشکل داشتند و اول انقلاب دفتر این سازمان در اهواز را به دلیل ترویج تجزیه خوزستان تعطیل کردند.
لایه سوم مشکل حاکمیت با اندیشههای آزادیخواهانه آیتالله طالقانی بود. تثبیت استبداد و بازسازی سلطنت در قالب ولایت فقیه و حاکمیت تکصدایی خط امام محتاج مهار و مشروعیتزدایی از آیتالله طالقانی بود. اما محبوبیت آیتالله طالقانی اجازه رویارویی مستقیم را نمیداد.
مواردی که فرضیه سازمانیافتگی و دخالت حاکمیت در این حرکت را تایید میکنند به شرح زیر است:
الف- غرضی تا پیش از بازداشت رابطه نزدیکی با احمد خمینی داشت. بعید به نظر میرسد بدون اطلاع وی دست به چنین اقدامی زده باشد. یا حداقل پشتگرمی به حمایت وی چنین جسارتی را به غرضی داده بود. مجتبی طالقانی روایت میکند که سید احمد خمینی در تماس مستمر با دفتر آیتالله طالقانی خواهان آزادی سریع غرضی بوده است.
ب- علیمحمد بشارتی، مسئول وقت اطلاعات سپاه، میگوید که دستور بازداشت مجتبی طالقانی را وی صادر کرده است. برخی مدعی شدهاند ارتباط احتمالی مجتبی طالقانی با ناآرامیها در گنبد دلیل بازداشت بوده است. الویری میگوید علت بازداشت ارتباط با گروه چپی و داشتن اسلحه غیرقانونی بوده است. در حالی که مجتبی طالقانی ارتباطی با هیچ گروه سیاسی در آن زمان نداشت و در منزل پدرش بود. همچنین ارتباط با گروه چپ در آن زمان جرم نبود و تعداد زیادی از افراد و از جمله تشکل متبوع الویری یعنی سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی کلی اسلحه غیرقانونی داشتند. جالب آنجاست که سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در آن زمان با صدور بیانیهای بازداشت فرزندان آیتالله طالقانی را صریحا محکوم کرد. امری که بعدا اذعان کرد موافقش بوده است. برخورد دوگانه سازمان مجاهدین انقلاب در این خصوص در شناخت نوع فعالیت آن روشنگر است.
ج- الویری میگوید در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی تصمیم میگیرند در دفاع از بازداشت مجتبی طالقانی و مقابله با مانور سازمان مجاهدین خلق راهپیمایی برگزار کنند. اما مخالفت آیتالله طالقانی با تداوم تظاهراتها باعث میشود در محذوریت قرار بگیرند. آنها آیتالله مهدوی کنی را علیرغم این که خودش مخالف راهپیمایی بوده است واسطه میکنند تا با آیتالله خمینی تماس بگیرد و موافقت وی را با راهپیمایی بگیرد. مهدوی کنی با احمد خمینی صحبت میکند. او توضیح میدهد نظر امام که معلوم است با تداوم تشنج مخالف است. اما وقتی موضوع را با پدرش مطرح میکند، آیتالله خمینی میگوید راهپیمایی منعی ندارد. بدین ترتیب راهپیمایی فوق با استفاده از رسانههای عمومی و امکانات حاکمیت برگزار شد. مانور فوق در ظاهر برای توقف بحرانافکنی در برابر انقلاب و دفاع از آیتالله خمینی و طالقانی بود، ولی عملا محدود کردن حوزه فعالیت آیتالله طالقانی و همچنین بازدارندگی در برابر استفاده از سازمان مجاهدین خلق را دنبال میکرد. الویری مدعی است بعد از این راهپیمایی، آیتالله مطهری شب به منزل وی زنگ زده و ابراز خوشحالی کرده است.
د- بردن فرزندان آیتالله طالقانی به ساختمانی که از مراکز اصلی سپاه پاسداران بود نشان میدهد طراحان این حرکت از جانب حاکمیت آسوده خاطر بودند.
ه- بعد از این ماجرا سخنی از آیتالله خمینی پخش شد که من اگر احمد را بازداشت کنند، هیچ حرفی نمیزنم. مدتی بعد یکی از پسران آیتالله مشکینی دستگیر شد و او به صراحت عنوان کرد من هیچ مخالفتی ندارم. تریبونهای مدافع حکومت و خط امام شروع به تبلیغ این مشی و نکوهش غیرمستقیم اعتراض آیتالله طالقانی کردند. در واقع بین این برخورد خط امامیها با آیتالله طالقانی با سرزنش حاکمیت کنونی از رفسنجانی به خاطر حمایت از فرزندانش، مشابهت مشخصی وجود دارد.
و- سرهنگ رحیمی بعد از بازداشت غرضی با تلفنهای تهدیدآمیزی مواجه شد که به وی هشدار میدادند عدم آزادی سریع غرضی برایش گران تمام میشود. آخر هم چنین شد و چندی نگذشت که وی از کار برکنار شد!
ز- مجتبی طالقانی روایت مینماید که احمد خمینی به نقل از پدرش پیغام تهدیدآمیزی برای آیتالله طالقانی صادر میکند که اگر مملکت به هم بخورد مسئولیتش با آیتالله طالقانی است. آیتالله طالقانی که نیز نگران قطبی شدن فضا بود معنای این تهدید تلویحی را میدانست. ضمن این که سیاست وی تقابل با آیتالله خمینی نبود. مهندس بازرگان و دولت موقت نیز معترض قهر آیتالله طالقانی بودند. بنابراین آیتالله طالقانی به ناچار به قم رفت و قهر سیاسی به دلیل بازداشتهای خودسرانه و تعرض به آزادیها را کنار گذاشت و به موافقت آیتالله خمینی با تشکیل شوراها رضایت داد.
موارد فوق خودسرانه بودن بازداشت فرزندان آیتالله طالقانی را منتفی میسازد و انگارههای جدی برای سازمانیافته بودن و حمایت سطوح بالای حکومت را طرح مینماید، ولی هنوز نمیتوان در این خصوص حکم قطعی صادر کرد، بلکه باید شواهد و مستندات بیشتری ارائه شود.
با این حال نامزدی غرضی در انتخابات ریاست جمهوری سال جاری میتواند برای روشن شدن همه ابعاد و دلیل اصلی پرونده تاریخی و جنجالی بازداشت فرزندان آیتالله طالقانی فرصت مناسبی باشد.