مجید محمدی جامعهشناس ایرانی مقیم آمریکاست.
شهادت آن دسته از زندانیان کهریزک که از این قتلگاه جان سالم به دربردهاند آخرین روزهای زندگی قربانیان این زندان را به خوبی به تصویر میکشد. حکومت دینی فقط با پخش دعای فرج یا ندبه از رسانههای دولتی، مسجدسازی، واردات پارچه چادری زنان یا درس اخلاق زمامداران در عالم خارج تعین نیافته است، بلکه از آغاز با شکنجه و تحقیر و اعدام قدرت سیاسی را در یک حلقه کوچک نگاه داشته است.
تحولات تونس، مصر، يمن، اردن، سودان و احتمالا سوريه و بحرين و عربستان سعودی در سال ۲۰۱۱ نمايانگر موجی از جنبشهای اجتماعی و سياسی جديد در منطقهی خاورميانه و شمال آفريقاست، چيزی شبيه به موج جنبش های دمکراسی خواهی در اروپای شرقی در پايان دههی هشتاد ميلادی.
اسلامگرايان ايرانی برای مبارزه عليه غرب و همهی ظهورات و مظاهرش به اعمال حيرت انگيزی دست زدهاند.
تداوم ديکتاتوری حسنی مبارک در شرايط امروز ديگر نه در جهت منافع ارتش و تکنوکراتهای مصر، نه در جهت دغدغههای اروپا و ايالات متحده و اسرائيل برای حفظ توافقات صلح (با يک مصر بی ثبات)، و نه همسو با حفظ امنيت و ثبات در منطقهی پر تنش خاورميانه است.
مذاکرات استانبول در ژانويهی ۲۰۱۱ نيز همانند مذاکرات پيشين ۱+۵ با جمهوری اسلامی با عدم موفقيت به پايان رسيد و تلاش جامعه جهانی برای توقف غنی سازی اورانيوم در ايران و بازداشتن حکومت اين کشور از دست يابی به ظرفيت ساختن سلاح هستهای ناکام ماند. جمهوری اسلامی که صرفاً با هدف کاهش فشار افکار عمومی، به تاخير انداختن فشار قدرتهای بزرگ و خريدن وقت برای تداوم برنامه هستهای خود در اين گونه مذاکرات شرکت می کند خود را پيروز و سر بلند اين گونه مذاکرات ناموفق معرفی می کند.
مقامهای ایرانی منتظرند که از دل جنبشهای سیاسی موجود در تونس، مصر، یمن، اردن (و احتمالاً بحرین و عربستان سعودی) و خلأ قدرتی که در شرایط سقوط دولتهای اقتدارگرای منطقه پدید میآید دولتهای اسلامگرا همانند رویدادهای انقلاب بهمن ۱۳۵۷ و مابعد آن سر بر آورند. این انتظار تا چه حدی واقعبینانه است؟ اسلامگرایان در هر یک از کشورها در چه شرایطی به سر میبرند؟
سه تحول در هفته اول بهمنماه ۱۳۸۹ در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی رخ داد که بر رابطه رهبر و رئیس دولت تاثیر میگذارند و خود نمایانگر تحولاتی پیش از این در این رابطه هستند: ۱) نامه پر از عتاب رئیس دولت خطاب به مجلس و در واقع خطاب به مجلس، قوه قضاییه و مجمع تشخیص مصلحت که حداقل دوتای آنها حیاط خلوت رهبری تلقی میشدهاند و همه بدون هماهنگی با رهبری آب نمینوشند، ۲) پاسخ غیرمستقیم مجمع به احمدینژاد یا همان پاسخ مجمع به یکی از اعضای مجلس، و ۳) حذف شش معاونت از معاونتهای وزارت خارجه برای تسهیل کار نمایندگان ویژه رئیس جمهور در مناطق جغرافیایی که اصل موضوع پیشتر مورد مخالفت خامنهای واقع شده بود.
پس از سفرهای خامنهای به مناطق مختلف کشور، ستادهایی برای پیگیری «رهنمود»های (تصادفی و الابختکی) وی تشکیل میشود. لازمه این رفتار آن است که دستگاههای دولتی اگر برنامههای سالانهای داشته باشند یا وظایفی از جانب مجلس بر عهده آنها گذاشته شده باید آنها را کنار بگذارند و به منویات رهبری رسیدگی کنند و اگر برنامهای ندارند (که در دولت احمدینژاد با انحلال سازمان مدیریت و برنامهریزی چنین است) منتظر بمانند تا رئیس دولت یا ولیفقیه گذارشان به منطقه و استان آنها بیفتد تا تکلیفشان معین شود. در چنین نظامی سیاستگذاری و برنامهریزی اصولاً بیمعنی است.
با روی کار آمدن احمدی نژاد عصر تازه ای در حکومت دينی در ايران آغاز شد.
در دولت اول احمدینژاد تصور میشد که چون احمدینژاد با تلاش خامنهای و بیت وی روی کار آمده کاملا مطیع وی است. در دولت دوم از نبوسیدن دست خامنهای توسط احمدینژاد در مراسم تنفیذ که بگذریم، با چند تحول این انگاره به شدت مورد پرسش واقع شده است: انتصاب مشایی به معاونت اولی و نادیده گرفتن نظر رهبری مبنی بر برکناری وی تا یک هفته توسط احمدینژاد، تغییر رئیس سازمان حج و زیارت به رغم مخالفت نماینده وقت خامنهای در این سازمان، تعیین نمایندگان ویژه رئیس جمهور در حوزههای جغرافیایی خارجی که منصوبان وی پس از عکسالعمل منفی خامنهای به عنوان مشاور حکم گرفتند، و برکناری متکی که ظاهرا با خامنهای هماهنگ نشده بود.
دوران رياست احمدی نژاد بر قوهی مجريه و بالاخص تحولات مابعد انتخابات دهم رياست جمهوری را می توان دوران برآمدن بيش از پيش سپاهيان به قدرت در برابر روحانيون سنتگرا و فقه گرا و نيروهای سياسی اصلاح طلب، توسعه گرا و سنتگرا ناميد. اکنون پرسش آن است که سپاهيان در کسب قدرت تا کجا پيش آمدهاند و اين ميزان پيشرفت آنها را در چه موقعيتی قرار داده است.
روحانیت شیعه از معدود اقشاری در جامعه ایران است که هم به منافع صنفی خود به خوبی وقوف دارد و از آنها با دقت و پیگیری دفاع میکند و هم از روشهای مناسب و کاملا دنیوی برای تداومبخشی به این منافع بهره گرفته است. یک حوزه بسیار مهم برای تداومبخشی به این منافع، به جریان انداختن و روغنکاری صنعت مقدسسازی برای عوام و درست کردن منزلت اجتماعی از این طریق است.
نامههای زندانیان سیاسی به علی خامنهای به عنوان رهبر کشور (و دیگر مقامات نظام) و بیان آنچه بر آنها در زمان بازداشت و زندان گذشته بخشی مهم از ادبیات سیاسی معاصر ایران است. این نامهها برای آنان که میخواهند بدانند چرا زندانی سیاسی در ایران دست به اعتصاب غذا زده و جان و سلامت خود را به خطر میاندازد دریچههای تازهای را گشوده و نیز به فهم دنیای ذهنی و عینی زندانیان سیاسی جمهوری اسلامی یاری میرسانند.
مقامات جمهوری اسلامی همواره از معیارهای دوگانه در رفتار و سیاستهای دیگر دولتها (فقط دول غربی) شکایت کردهاند، اما خود به شدیدترین وجه به این عارضه دچارند. این دوگانگی آن چنان در رفتار و تصمیمات مقامات تکرار شده و در دستگاه تبلیغاتی آن به عنوان سیاست مورد توجه و عمل قرار گرفته که نمیتوان این نظام را بدون آن معیارها و قوانین تبعیضی تصور کرد.
درست پنج روز پس از عملیات انتحاری در چابهار و کشته شدن حدود چهل تن از شهروندان ایرانی، حکومت جمهوری اسلامی ایران یازده نفر زندانی منسوب به جندالله را اعدام کرد. این که فرایندهای قضایی مربوط به صدور حکم اعدام در مورد این افراد طی شده باشد به شدت مورد تردید است. در کشورهایی با نظام قضایی مستقل و رعایت آیین دادرسی که هنوز حکم اعدام اجرا میشود (مثل ایالات متحده)، به طور متوسط از زمان وقوع جرم تا اجرای حکم اعدام حدود هشت سال طول میکشد.
بیشتر