مجید محمدی جامعهشناس ایرانی مقیم آمریکاست.
دولت جمهوری اسلامی تقريبا تمام خصوصیات منفی نظامهای سرمايه داری (نظام مالياتی تبعيض آميز، ثروتمند تر شدن هر روز ثروتمندان، دور زدن قوانين توسط صاحبان ثروت، وجود انحصارات در برخی حوزه ها، عدم مسئوليت شرکتها در برابر خدمات و کالاهای ارائه شده، و گريز از مقررات) را يدک می کشد بدون آن که يکی از وجوه مثبت آنها (کارآفرينی، تحقيق و توسعه در بخش خصوصی، دادن حق به مشتری، انباشت سرمايه، توليد شغل، و رقابت) را در بر داشته باشد.
پس از مذاکرات بی ثمر ايران و ۱+۵ در ژنو بر سر مسئلهی هستهای در دسامبر ۲۰۱۰، مقامات ايرانی به گردن خود مدالهای حقانيت، عزت و افتخار در ايستادگی در برابر غربيان انداخته و مدعی محافظت از اقتدار و غرور ملی ايرانيان شدند. ظاهرا هر نوع دست نیافتن به موفقيت برای حل تنشهای بين المللی، نوعی موفقيت و مايه سربلندی برای جمهوری اسلامی به شمار می آید. در همين حال مردم ساکن ايران بيش از سه دهه است در سفارتخانهها و فرودگاههای کشورهای خارجی و نيز جوامع ديگر با گوشت و پوست و خون خود تحقير را لمس کردهاند.
در ماههای اخیر تنش میان مجری برنامه ۹۰ تلویزیون از یک سو با مدیران تلویزیون و از سوی دیگر با مقامات ورزشی و سیاسی کشور در حوزه ورزش فوتبال به عنوان پرهزینهترین ورزش کشور برای دولت افزایش یافته است. برنامه یازده ساله ۹۰ و مجری پر سابقه آن بر این باورند که نگاهی ورزش- محور و کارشناسی به تحولات ورزش فوتبال دارند اما مدیران تلویزیون و مقامات سیاسی- ورزشی انتقادات این برنامه و رهیافت و نحوه اداره آن (مثل نظرسنجی حین برنامه با پیامک از مردم و مصاحبه با کارشناسان) را تاب نیاورده و مجری و برنامه را به توهین به مقامات و مقدسات و ایجاد اخلال در جریان تصمیم گیریهای خود متهم می کنند.
تاریخ جمهوری اسلامی را میتوان بر اساس تاریخ سرکوب و حذف گروههای سیاسی و مدنی و اجتماعی متفاوت از چپ و راست، دموکرات و اقتدارگرا، آزادیخواه و تمامیتطلب نوشت. این گروهها میتوانند خودی، غیرخودی (از جمله، قبلا خودی) باشند. این رژیم مرتبا بخشهایی از جامعه را از مشارکت حذف کرده و حتی نیروهای مورد اعتماد نظام و جناحهای درون نظام مرتبا مورد غضب واقع شده و از جامعه سیاسی کنار گذاشته شدهاند. این فرایند از سال ۱۳۸۸ آغاز نشد و به این سال نیز محدود نخواهد ماند. مقامات جمهوری اسلامی به این تصفیهها افتخار می کنند: «اين يک دستاورد نظام است؛ در نظام ما هميشه اين خالص شدنها و تصفيه شدنها وجود داشته.» (سقای بیریا، مشاور احمدینژاد در امور روحانيت، ۱۱ آذرماه ۱۳۸۹)
در دهه ۱۳۶۰ تمرکز حکومت بر حوزه های علمیه و روحانیت بود تا این نهادها هم بیشتر در خدمت حکومت دینی قرار گیرند و هم روحانیت سنتگرا اختلالی در تحکیم قدرت روحانیون اسلامگرا ایجاد نکند. در همین دهه بود که دهها هزار تن از روحانیون به استخدام دولت درآمدند، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تاسیس شد و مرکز مدیریت حوزههای علمیه تاسیس شد. در دهه ۱۳۷۰ توجه حکومت به سمت مساجد نشانه رفت تا این نهاد بیش از پیش دولتی شود. مرکز رسیدگی به امور مساجد و پایگاه های فرهنگی مساجد در این دهه تاسیس شده و گسترش یافتند.
با اضمحلال استقلال دو قوه قضاییه و مقننه و تمرکز قدرت در قوه مجریه از یک سو و بسط قدرت نظامیان و امنیتیها در بیت رهبری و دولت از سوی دیگر میتوان شاهد همان زلزله سیاسی بعد از انتخابات در عرصه حقوقی کشور بود، به این معنا که نیروهای نظامی و امنیتی نهادهایی مثل مجمع تشخیص مصلحت، مجلس و قوه قضاییه و در مرحله بعد شورای نگهبان را با ایجاد روالهای سیاسی تازه از دور تصمیمگیری و سیاستگذاری در کشور خارج کنند.
از موضوعاتی که زیر بار اخبار سیاسی یک سال اخیر پنهان مانده تسخیر نهادهای تحقیقاتی دولت توسط نیروهای امنیتی و ارسال بازجویان به عنوان محقق به این نهادها و تشکیل دهها موسسه تحقیقاتی شبهدولتی با امتیازات و رانتهای دولتی بوده است.
انتشار سومين دسته از اسناد مربوط به دولت ايالات متحده (اسناد پنتاگون در مورد عراق و افغانستان و اکنون وزارت خارجه) فراتر از مفاد و محتوای اين اسناد، پرسشهايی جدی را در ميان شهروندان و دولت های همهی کشورها و بالاخص کارکنان رسانهها، نخبگان سياسی، و دانشگاهيان و محققان در گير با سياست و اخلاق و قانون به وجود آورده است مثل اين که: آيندهی ديپلماسی چه خواهد بود؟ آيا شفافيت برای شفافيت، خود يک ارزش است؟
در دوران جمهوری اسلامی بالاخص پیش و پس از انتخابات دهم ریاست جمهوری، مخالفان و حکومت یکدیگر را به دروغگویی متهم کردهاند. اگر کسی در طرف جنبش یا حکومت نایستاده باشد چگونه میتواند در این میان قضاوت کند؟ آیا دولت و فعالان سیاسی ایرانی اصولاً دغدغههای اخلاقی دارند یا از اخلاق به عنوان یک ابزار در رقابت بر سر قدرت سیاسی بهره میگیرند؟
تحریمها علیه جمهوری اسلامی ایران به خاطر پیگیری برنامه اتمی از چند منظر مورد بررسی اقتصاددانان و تحلیلگران روابط بینالملل قرار گرفته است:
برای شناخت جمهوری اسلامی و بنیانگذاران آن در کنار توجه به مواد رسانههای رسمی، قوانین و سیاستها، و وضعیت جاری جامعه می توان به خاطرات باورمندان و عوامل این رژیم بالاخص آنها که به ترور و قتل دست زدهاند رجوع کرد. باورمندان و عوامل رژیم جمهوری اسلامی که به قتل مخالفان خود دست زدهاند از این اعمال خود همانند نوشیدن یک لیوان آب سخن میگویند.
وکلای ايرانی در نظام جمهوری اسلامی برای انجام وظايف حرفهای خود همواره تحت فشار و مضيقه بودهاند اما در دوران پس از انتخابات رياست جمهوری دهم تحت بيشترين سرکوبها قرار گرفتهاند. وکيلی نيست که وکالت يکی از هزاران مخالف يا زندانی سياسی و پروندههای حساس داخلی و بين المللی (سنگسار، اعدام نوجوانان، و گروگانهای خارجی حکومت دينی) را بر عهده گرفته باشد و خود به نحوی تحت تعقيب قضايی يا فشار و تهديد دستگاههای امنيتی قرار نگرفته باشد. با احساس اطمينان از سرکوب خيابانی جنبش اعتراضی، فشار بر وکلا فزونی يافته است.
اسلامگرايان حاکم بر ايران در حوزهی روابط صميمی با چهار واقعيت اجتماعی روبرو هستند: ۱) بسط روابط ميان دختران و پسران پيش از ازدواج حتی در خانوادههای مذهبی و مکتبی و نيز در مناطق فقير نشين و طبقهی زير متوسط، ۲) افزايش ميزان طلاق (از يک طلاق به دوازده ازدواج در سال های گذشته به يک به هفت در سراسر کشور و يک به چهار در تهران) بالاخص ميان زوجهای جوان که افراد را از روابط خانوادگی رها کرده و فراهم آورندهی روابط آزاد تر ميان زنان و مردان مطلقه است، ۳) دشوار شدن ازدواج با هزينههای سنگين مراسم و مهريههای غير قابل پرداخت (اکثرا بالای ۵۰۰ سکه طلا)، و ۴) تنوع يابی روابط صميمی از نوع زندگی مشترک يک دختر و پسر بدون ازدواج.
سياستهای جمهوری اسلامی نسبت به بخش غير اسلامی تاريخ و ميراث فرهنگی و هنری ايران (از نگاه اسلامگرايان) را می توان در سه عنوان خلاصه کرد: تخريب، بی توجهی، و بستن چشم. تخريب در مورد آن دسته از ميراث فرهنگی است که حکومت در برابر آنها احساس خطر می کند، مثل قبر شاملو يا قبر ندا آقا سلطان يا مجسمههای زنان. بی توجهی نسبت به آثاری اِعمال می شود که به طور بالقوه ممکن است در آينده هويت مورد تبليغ حکومت را به چالش کشد. آثار باستانی پيش از اسلام چنين وضعيتی دارند و حکومت با سرمايه گذاری نکردن برای بازسازی و نگه داری آنها، به فروپاشی شان کمک می کند. و بالاخره سياست سوم چشم بر هم گذاشتن است در برابر فعاليتهايی که به تاراج آثار فرهنگی منجر می شود، مثل حفاریهای غير قانونی و خروج آثار باستانی از کشور.
روزی نمی گذرد که مقامات جمهوری اسلامی از فروپاشی و زوال غرب سخن نگويند. اين فروپاشی نيز عن قريب است: "آنچه طی ۱۵ سال آينده در انتظار غرب است، ناامنی، فقر و فساد است و به راحتی می توان فروپاشی غرب را پيش بينی کرد، تمدن غرب قطعههای آخر پازل فروپاشی خود را می چيند و با فروپاشی آن، تمدن اسلامی جايگزين خواهد شد." (عباس کعبی، عضو جامعه مدرسين قم، تابناک، ۹ آبان ۱۳۸۹) اين پيشگويی البته با وعدهی ظهور امام زمان همراه می شود.
نيروهای مذهبی روشنفکر و نوانديش در ايران حدود يک قرن است که می گويند راه هر گونه تحول در جامعهی ايران، اعم از انقلاب يا اصلاح، از مسير تحول در مذهب می گذرد. بازرگان، شريعتی و مطهری همين مسير را دنبال کردند. به عنوان نمونه از نسل معاصر اين روشنفکران، عبدالکريم سروش می گويد: " اصلاحات در جامعه ما از راه اصلاحات دينی می گذرد. يعنی فکر مردم ديندار ما بايد تحولاتی پيدا کند."
مجید محمدی: خامنهای، احمدینژاد و لیدی گاگا از چهرههای مشهور جهانی در دهه اول قرن بیست و یکم هستند، دو تای اول به خاطر کشتن و سرکوب مردم خویش، پنهانکاری در برنامه اتمی، تهدید دیگر کشورها با موشکهای دوربرد، و سخن گفتن از نابودی اسرائیل و سومی به خاطر سرگرم ساختن میلیاردها نفر در سراسر عالم.
حكومت جمهورى اسلامى به عنوان يك حكومت مكتبى شكل گرفت اما با گذر زمان و تضعيف پايههاى اجتماعى آن، بقا و در قدرت ماندن حاكمان آن در درجه اول اولويت قرار گرفت. با گذشت زمان اين رژيم بيشتر به كدام سمت بيشتر سوق پيدا كرده است: مكتبى يا مصلحت گرا؟
در هفته چهارم اکتبر ۲۰۱۰ رسانههای ایالات متحده از چپ و راست و مستقل مرتباً در مورد اخراج خوان ویلیامز از اِن پی آر (رادیوی عمومی ملی) سخن گفتند. ویلیامز (یک افریقایی- امریکایی) که در دهه هشتاد از حقوق سیاهان دفاع میکرد در ۱۰ سال گذشته هم برای ان پی آر و هم برای فاکس نیوز به عنوان تحلیلگر کار میکرده است.
گفتههای مقامات جمهوری اسلامی در دوران اخير در حد و اندازهای هستند که ديگر نمی توان آنها را تنها با عناوينی مثل دروغ، صحنه سازی، دورويی و آمار سازی توضيح داد.
بیشتر