فروپاشی یک حکومت چگونه رخ میدهد؟ چه عواملی باعث میشود یک حاکم دیکتاتور در یک جامعهٔ اقتدارگرا، در پی یک انقلاب، خیزش مردمی، شورش نظامی، کودتا و مواردی از این دست از قدرت کنار برود؟
بشار اسد تازهترین نمونه از دیکتاتوری است که در یک روال پیچیده و درعین حال ساده از کشور خود فرار کرد و زمینه برای برقراری یک حکومت تازه در سوریه فراهم شد.
سرعت تحولات در سوریه بسیاری را یاد انقلابهای بزرگ در تاریخ معاصر جهان انداخته است که حتی گاهی تا چند روز پیش از سقوط یک دیکتاتور، اوضاع کاملاً عادی به نظر میرسیده است.
هرچند ممکن است در خصوص اطلاق عنوان «انقلاب» برای سقوط اسد بین اندیشمندان علوم سیاسی اختلافنظر وجود داشته باشد، اما یک سؤال بنیادین که برای بسیاری پیش آمده این است که او چگونه به پایان راه رسید و حکومتهای اقتدارگرای دیگر مانند او چطور سقوط میکنند؟
حکومتهای استبدادی چگونه سقوط میکنند؟
متفکران علوم سیاسی و متخصصان انقلابها پیشنیازهای متفاوتی را برای سرنگونی یک حکومت اقتدارگرا در نظر میگیرند.
صرفنظر از اینکه آنچه در سوریه رخ داد را میتوان یک انقلاب نامید یا باید آن را نوعی شورش گروههای مسلح، جنگهای داخلی، جنگهای چریکی و یا طغیان اطلاق کرد؛ این اتفاقنظر وجود دارد که برای کنار رفتن یک حاکم مستبد پیشنیازهایی ضروری است که دستکم بخش اعظم آنها میتواند برای سایر حکومتهای الیگارشی دیگر نیز صادق باشد.
نارضایتی عمومی
در شرایطی که تغییر و تحولات رخداده در یک حکومت استبدادی دستکم ریشههایی از درون داشته باشد و بهصورت کامل محصول یک بازیگر خارجی نباشد، نارضایتی عمومی میتواند یکی از مؤلفههای کلیدی در نظر گرفته شود.
این نارضایتی میتواند در اثر عوامل متعددی چون اقتدارگرایی حکومت، احساس محرومیت طبقات مختلف جامعه، مشکلات اقتصادی، نبود امید و آینده در میان شهروندان آن جامعه شکل گرفته باشد.
این مشکلات اقتصادی میتوانند از فشارهای بینالمللی هم حاصل شود. وقتی پای تحریمها و اعمال محدودیتهای جهانی علیه یک رژیم به میان میآید، رقابتها میان بالادستیها برای دسترسی به منابع مالی بیشتر میشود و در نتیجه رانت و فساد هم به شکل قابل انتظاری افزایش مییابد.
نتیجۀ این روند افزایش رشد بیگانگی نسبت به حکومت در میان اعضای آن جامعه نسبت به حکومت مستبد است. این مؤلفه بهصورت کامل در سوریه مشاهده میشد و بیش از یک دهه قبل و زمانی که اثرات تحولات موسوم به «بهار عربی» به سوریه رسید، خود را نمایان کرد.
در طول سالهای پس از آن، هرچند حکومت بشار اسد با کمک بازیگران خارجی چون روسیه، جمهوری اسلامی و حزبالله توانست مخالفان را سرکوب کند و همچنان کنترل امور را به دست داشته باشد، اما او هرگز موفق نشد بار دیگر امید به آینده را به شهروندان سوری بازگرداند. ضمن اینکه مشکلات اقتصادی در طی این سالها عمیقتر شد و بحرانهای چندلایه روزبهروز طبقهٔ فقیر در این کشور را گستردهتر کرد.
علاوه بر این، حکومت سرکوبگر و خودکامهٔ او همچنان بدون اینکه فضایی برای آزادیهای سیاسی باز بگذارد به صورتی مستبدانهتر از قبل به کار خود ادامه داد.
درنتیجه، وقتی شورشیان «هیئت تحریر الشام» که از سال ۲۰۱۸ در فهرست سازمانهای تروریستی ایالات متحده قرار دارند، بهسرعت شهرهای سوریه را یکی پس از دیگری اشغال میکردند، هیچ مخالفت مردمی از سوی شهروندان سوریه مشاهده نشد.
دستگاه سرکوب ناکارآمد
متفکران علوم سیاسی استدلال میکنند که ممکن است نارضایتی عمومی از یک حکومت سالهای سال وجود داشته باشد و مشکلاتی چون احساس محرومیت، مشکلات اقتصادی و خفقان سیاسی نفس مردم را تنگ کرده باشد، اما این عامل بهتنهایی برای کنار رفتن یک حکومت بهویژه از مسیر انقلاب کافی نیست.
هرچند آنچه در سوریه رخ داده، مصداق تعریف کلاسیک از انقلاب نیست، اما به هر ترتیب، اگر ارتش و نیروهای نظامی را بهعنوان بخشی از دستگاه سرکوب که وظیفهٔ مقابله با نیروهای مخالف رژیم را برعهده دارند در نظر بگیریم، آنها در طول سالهای اخیر و بهویژه پس از جنگ داخلی، به گروههای کاملاً ناکارآمد تبدیل شده بودند که از انجام ابتداییترین وظایف خود هم باز مانده بودند.
فساد در ارتش سوریه در طول سالهای اخیر به یک روند ثابت تبدیل شده بود که ضعفهای ساختاری و مشکلات متعدد دیگری را با خود به همراه داشت.
حتی پیش از این، بسیاری از کارشناسان مسائل داخلی سوریه اشاره کرده بودند که ارتش سوریه بدون حمایت بازیگران خارجی همچون روسیه، حزبالله لبنان و جمهوری اسلامی توان مقابله با تهدیدات پیشروی خود را ندارد.
در نتیجه وقتی پیشروی شورشیان به شهرهای مختلف سوریه آغاز شد، نهتنها تلاشی برای متوقف کردن آنها از سوی ارتش صورت نگرفت که آنها یکی پس از دیگری از محلهای خدمت خود فرار کردند.
بهعبارتدیگر، تا زمانی که دستگاه سرکوب و مقابله با تهدیدات یک رژیم بهخوبی به فعالیت خود ادامه دهد، بخت برای تبدیل شدن یک نارضایتی گستردهٔ عمومی به تغییر رژیم بسیار پایین خواهد بود.
نقشآفرینی بازیگران خارجی
یکی دیگر از مؤلفههایی که بهویژه برخی متخصصان انقلابها بر آن تأکید دارند، نقش مؤثر یا منفی بازیگران خارجی در چنین شرایطی است. حکومتی که برای استمرار حکمرانی خود به حمایتهای خارجی متکی باشد، همیشه با این خطر روبهرو است که در صورت اخلال در این حمایتها صندلی خود را لرزان ببیند.
بشار اسد، سالهای مدید، استمرار حضور در کاخ ریاستجمهوری در دمشق را مدیون روسیه، ایران و شبهنظامیان حزبالله لبنان بود. اگر این حمایتها نبود، بشار اسد در همان بازهٔ زمانی که حسنی مبارک، علی عبدالله صالح، معمر قذافی و زینالعابدین بن علی از قدرت کنار رفتند، مجبور میشد از سوریه فرار کند.
چهبسا که کنار رفتن زودتر او باعث نمیشد جنگ داخلی در سوریه تا آن اندازه بالا بگیرد و حالا سوریها در سراسر دنیا بهخاطر به قدرت رسیدن یک گروه شبهنظامی که ریشههایش به القاعده و داعش بازمیگردد، فریاد خوشحالی سر دهند.
اما اتفاقات سالهای اخیر باعث شده بود هر سه بازیگر خارجیِ حامی اسد با چالشهای جدی روبهرو شوند:
- روسیه درگیر جنگ اوکراین است و دیگر همچون گذشته توانی برای تمرکز بر اوضاع و تحولات سوریه ندارد.
- حزبالله لبنان در طول جنگ با اسرائیل ضربات سختی را دریافت کرده و چندین رده از فرماندهان سیاسی و نظامی آن از بین رفتهاند؛ بخش اعظم تسلیحات این گروه هم در طول ماههای اخیر بهدست اسرائیل نابود شدهاند. ضمن اینکه توافق آتشبس اخیر میان این گروه و اسرائیل فضای عملیاتی آنها را در سوریه هم محدود کرد.
- سومین بازیگر یعنی حکومت ایران هم در پی فشار تحریمهای اقتصادی در طول سالهای اخیر با مشکلات اقتصادی بسیاری روبهرو است و نارضایتیهای داخلی در قبال سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی در طول اعتراضاتی که در سالهای اخیر در شهرهای مختلف کشور رخ داده، قابلتوجه بوده است. ضمن اینکه تعدادی از فرماندهان ارشد نیروی قدس سپاه و ودیگر بخشهای این نیروی نظامی در طول این سالها کشته شدهاند و توان لجستیکی نیروی قدس سپاه هم در سوریه بهواسطهٔ حملات متعدد اسرائیل بهشدت تحت تأثیر قرار گرفته بود.
سوی دیگر این ماجرا اما نقش ترکیه است؛ بازیگری که نوع کنشگریاش روند سقوط اسد را تسهیل کرد. هرچند تردیدهایی درخصوص میزان نفوذ و تسلط آنکارا بر این گروههای اسلامگرای افراطی وجود دارد، اما دستکم ترکیه را میتوان صحنهپرداز اصلی این روند و پیشروی نیروهای شورشی علیه اسد در نظر گرفت.
درنتیجه، یکی دیگر از مؤلفههای تأثیرگذار در سقوط یک رهبر خودکامه، دستکشیدن بازیگران خارجی از حمایتشان و همچنین نقشآفرینی مؤثر بازیگران خارجیِ مخالف در جهت حمایت از بازیگران ضد رژیم است.
وجود یک رهبر کاریزماتیک برای سرنگونی
میگویند پشت هر انقلابی یک رهبر کاریزماتیک بوده که توانسته انرژیهای داخلی در جهت مقابله با حکومت حاضر در قدرت را منسجم کند و در عین حال حمایت بازیگران خارجی را جلب نماید.
این رهبر از یک سو باید بتواند با طرح یک ایدئولوژی نوین، تودههای مردم و یا دستکم طرفداران خود را برای انجام چنین عمل انقلابی یا شورشی به حرکت درآورد و هم در عین حال گروههای بیطرف را علیه خود نشوراند.
او باید با ارائۀ طرحهای فراگیر باعث شود گروههایی که در هستهٔ اصلی مخالفان نیستند، از شکلگیری این روند جدید احساس نگرانی نکنند و در خوشبینانهترین حالت بیصدا و ساکت باقی بمانند. همین موضوع میتواند از مانعتراشی در مسیر سرنگونی رژیم جلوگیری کند.
رهبر این حرکت در عین حال باید نوع ایدئولوژی خود را طوری طرح کند که نگرانی بازیگران خارجی را به همراه نداشته باشد و اگر او بتواند حتی قدرتهای منطقهای را به حمایت خود وادارد، گامی بزرگ برداشته شده است.
ابومحمد الجولانی در روزهای منتهی به سرنگونی حکومت اسد از یک سو تلاش کرد از گفتمان ملی برای تمام سوریها سخن بگوید و لباس خود را تغییر دهد تا نگرانیها بابت روی کار آمدن افراطیون اسلامگرا به جای حکومت بشار اسد کاهش دهد.
او همچنین در گفتوگوهای خود با رسانههای غربی تلاش کرد تصویر جدیدی از خود و گروهش که همچنان هم در فهرست سازمانهای تروریستی ایالات متحده قرار دارند، ارائه دهد تا از این طریق از اقدامات بازدارندهٔ بازیگران خارجی نیز جلوگیری کرده باشد.
سازماندهی مخالفان
متخصصان انقلابها میگویند یک شورش، جنبش یا جریان اجتماعی میتواند حتی بدون رهبر هم به سرنگونی حاکم مستبد بینجامد، اما اگر سازماندهی پشت این تلاشها نباشد، قطعاً شکست خواهد خورد.
«هیئت تحریر الشام» در سالهای اخیر، در وضعیت خفته، توانسته بود نیروهای خود را بهخوبی سازماندهی کند و با بهرهگیری از کمکهای خارجی، بهویژه از جانب ترکیه، در مناطق تحت کنترل خود موفق شده بود زمینههای یک شورش گسترده علیه بشار اسد را فراهم سازد.
این گروه با تربیت نیروها و همچنین نفوذ در میان دستگاههای دولتی و نظامی از زمان آغاز حرکت خود تا پایان، خیلی سریع موفق شد به موفقیت دست یابد که این اتفاق جز با انجام سازماندهیهایی گسترده امکانپذیر نبود.
مزیت گروه تحریر الشام در این بود که حکومت اسد و حامیان آن، پس از آغاز روند «آستانه»، به این نتیجه رسیدند که دیگر امکان نابودی گروههای مسلح مخالف دمشق وجود ندارد و درنتیجه ترجیح دادند با واگذاری زمینهایی در مناطق مختلف کشور، فضا را برای ادامهٔ حکومت بشار در پایتخت فراهم سازند.
در نتیجهٔ این اقدام، این گروههای شبهنظامی در طول این سالها با آرامش و بدون مزاحمت توانسته بودند زمینهٔ فعالیت خود را گستردهتر کنند و سازماندهیهای لازم را برای انجام چنین حرکت بزرگی پیش ببرند.
ریزش در جانفدایان حکومت
دیگر مؤلفهٔ کلیدی که برای سقوط یک رژیم اقتدارگرا ضروری به نظر میرسد، ریزش در میان نیروهای وفادار به رژیم حاکم است.
تا زمانی که کارگزاران سیستم حاکم همچنان بر درستی و صحت حکمرانی خود و رهبرانشان تردید نداشته باشند، حاضر خواهند بود جانفدایانی برای آن نظام دیکتاتوری بمانند.
به همین دلیل است که رژیمهای خودکامه تلاش گستردهای در تربیت نیروهای وفادار از طریق طرح ایدئولوژیهای فراگیر به کار میبندند و همینکه این جهانبینی بتواند آن نیروها را برای ادامهٔ حمایت از رژیم قانع کند، برای رهبران آن حکومت کافی خواهد بود.
اما زمانی که به دلایل مختلفی چون مشکلات اقتصادی، مشاهدهٔ سوءاستفادههای رهبران احزاب حاکم، افزایش سطح نابرابریها و تبعیض، فساد و همچنین ترویج الگوهای آلترناتیو، این ریزش در میان نیروهای وفادار گسترده شود، شکافی در بدنهٔ حاکمیت ایجاد خواهد شد که ترمیم آن بهسادگی امکانپذیر نیست.
این هم دیگر اتفاقی بود که در سالهای حکومت حزب بعث در سوریه رخ داد؛ افزایش تبعیض، فساد، ناکارآمدی و نابرابری همگی باعث شده بود بخش قابلتوجهی از نیروهای وفادار رژیم با حاکمان اختلاف پیدا کنند و پدید آمدن گروههایی چون ارتش آزاد سوریه و ارتش ملی سوریه هم نتیجهٔ ایجاد همین شکافها بوده است.