لینک‌های قابلیت دسترسی

خبر فوری
شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ تهران ۱۹:۰۲

 فمینیسم یا مردسالاری در ایران: کدامیک «مسئله برانگیز» است؟


طرح علیرضا درویش برای رادیو فردا
طرح علیرضا درویش برای رادیو فردا

این یادداشت کوتاه به بهانه نگاهی به گفتگوی فمینیسم ایرانی، جنگ و جدال یا حرکتی موثر، (به گردانندگی فهمیه خضر حیدری و شرکت محبوبه عباسقلی زاده و ناصر کرمی) در رادیو فردا به نقد پاره‌ای از کلیشه‌های رایج، بدفهمی‌ها و انکار یکی از بالنده‌ترین گفتمان‌های انتقادی در ایران می پردازد.

فمینیسم در ایران: جار و جنجالی «مسئله برانگیز»؟

مفهوم ساختگی و ناروشن «ضدیت با مردان» در ورودی این گفتگو از همان آغاز تلویحا فمینیسم در ایران را بر صندلی اتهامی می نشاند که می بایست به دفاع از خود و رفع اتهام برخیزد.

به عنوان پژوهشگری فمینیست طی سه دهه مطالعه و پژوهش در این زمینه تا کنون هرگز با متنی فمینیستی با رویکرد «ضدیت با مردان» روبرو نشده ام. حتی رادیکال فمینیست‌ها نیز که با نگاهی یکسره ساختارگرایانه به نقد نظام جنسیتی قدرت می پردازند و گاه به گونه‌ای ذات گرایانه بر نقش زایش در «عقلانیت مراقبت گرا» در زنان و «پدریت غاصب» در شکل گیری مردسالاری و «عقلانیت ابزاری» تاکید می ورزند، هرگز مدعی ضدیت با مردان نشده اند.

اما اتهام «ستیز با مردان» به کرات در ادبیات مردسالارانه به قصد بدنام کردن و تولید هراس از فمینیسم به کار رفته است. باور کاذبی که حتی بسیاری از زنان نگران از برهم خوردن «نقش زنانگی» خود آن را درونی کرده اند. سارا آندرشن از حزب «ابتکار فمینیستی» در سوئد برآن است که افسانه نفرت یا ضدیت فمینیسم با مردان اساسا آفریده رسانه‌ها در توجیه نظام نابرابر جنسیتی قدرت است.

این اتهام پرسش گونه اگر واکنش انتقادی محبوبه عباسقلی زاده را بر نمی انگیزد، اما با اظهارات بی‌پرده ناصر کرمی که «از فمینیست‌های ایرانی دلخور است» مبنی بر «فمینیسم ایرانی بیش از هر چیز جار و جنجال کرده» و «محتوا تولید نمی کنند»تصویر روشنی از«مسئله برانگیز» خواندن «فمینیسم ایرانی» در این گفتگو به دست می دهد. به زعم ایشان «در صفحات فمینیست‌های ایرانی که می‌روید هی این دارد به آن فحش می‌دهد، آن دارد به این فحش می‌دهد» و جز «دعوا و جنگ و جدال‌هایی که... تناسبی با مشکلات و مسائل جامعه ایرانی ندارد» دستاوردی نداشته است! پیش بینی کم و کیف و فرجام گفتگویی در چنین متن و با چنین سطحی چندان دشوار نیست.

کلیشه‌ای به نام «فمینیسم ایرانی»؟

«فمینیسم ایرانی» واژه ساختگی و ناروشن دیگری است که بارها در این گفتگو به آن اشاره شده است. روشن است مفاهیمی چون «فمینیسم سیاه»، «فمینیسم پسا استعماری» یا «کوئر فمینیسم» که به راززدایی از سپهرهای دیگر نابرابری قدرت و بازتاب آن در درون جنبش فمینیستی نیز پرداخته اند، الهام بخش این واژه سازی نیست.

بار منفی «فمینیسم ایرانی» در این گفتگو که «بیش از هر چیز جار و جنجال کرده است» و حساب آن از «فمینیست» مورد نظر اما ناروشن آقای کرمی جدا است معنای این نامگذاری را برای «مشکل دار» خواندن فمینیسم در ایران نشان می دهد. گویا کلیشه سازی از «فمینیسم ایرانی» با نادیده گرفتن عامدانه گوناگونی فمینیسم و فمینیست‌ها در ایران و انکار دستاوردهایشان، تنها با انگیزه نقد گروهی «فاقد تولید» مطرح شده است.

حتی انصاف حمید رضا جلایی پور در مقاله «چرا مدافعان زنان از فمینیست نامیدن خود بیم دارند؟» هم در طرح پرسش و هم پاسخ به آن بیشتر بوده است. جلایی پور این نگرانی را جز در مورد تنگ تر شدن فضا برآنان توسط بنیادگرایان اسلامی بی‌مورد می داند. نکته‌ای که عباس قلی زاده تحت عنوان امنیتی بودن فمینیسم در این گفتگو به آن اشاره می کند.

فمینیسم بومی درعصر جهانی شدن؟

به زعم آقای کرمی یکی از مشکلات «فمینیسم ایرانی» این است که «بومی» و «ایرانیزه نشده» است.

پیش از این ناهید مطیع در مقاله «فمینیسم در ایران: درجستجوی یک رهیافت بومی»؟ به این پرسش به قصد گسترش پیوند فمینیسم با لایه‌های گونان زنان در ایران پرداخته بود.

با این همه تلاش برای «بومی» کردن فمینیسم اگر بخواهد به چشم پوشیدن از ارزش‌های جهان شمول حقوق زنان یا رها کردن نقد مردسالاری بیانجامد، فمینیسم را به شیر بی‌یال ودم اشکم بدل خواهد ساخت و تنها چهره‌ای مسخ شده ازآن باقی خواهد ماند.

علاوه بر آن، آرزوی «بومی» و «ایرانیزه» شدن فمینیسم آن هم در عصر جهانی شدن که دوگانه سازی بومی یا جهانی جای خود را به فرهنگ‌های ترکیبی و درهم تنیده شده بومی/جهانی یا «گلوکال» (گلوبال و لوکال) سپرده است، رویکردی غیر واقعی و نوستالژیک است.

مطالبه‌ای که زمانی عباسقلی زاده نیز به گونه‌ای دیگر از طرفداران آن بود (مجله فرزانه شماره ۷)، اما به تدریج ازآن فاصله گرفت. درخواست بومی کردن فمینیسم اگر برای گروهی تلاشی برای رهیافتی برای پیوند اندیشه‌ای مدرن با زمینه‌های تاریخی و فرهنگی جامعه‌ای نظیر ایران بود، برای برخی دیگر همچون معصومه ابتکار (فرزانه شماره ۷) و ناصر کرمی، بهانه‌ای برای انکار جهان شمولی حقوق زنان یا شالوده‌های نظری فمینیسم است. یک نمونه آن نکوهش «فمینیسم ایرانی» توسط کرمی در مرتبط دانستن خشونت علیه زنان در ایران به نظام جنسیتی نابرابر قدرت است.

انکار خشونت جنسیتی درایران؟

به زعم آقای کرمی «مدلی که دارد با خشونت علیه زنان ایرانی مبارزه می‌شود، مثالش مثال هندی است مثال خشونت علیه زن ایرانی نیست. چون در هند خشونت علیه زن یک امر سیستماتیک و بعضا در قوانین و عرف پذیرفته شده است».

اما «در ایران قانون اجازه نمی‌دهد؛ یعنی شما اگر علیه یک زن خشونت بورزید هیچ فرقی با خشونت علیه یک مرد ندارد. شما زن خودت را کتک بزنی می‌رود کلانتری شکایت می‌کند و می‌آیند شما را دستگیر می‌کنند. حداقل روی کاغذ چنین قانونی وجود دارد. در عرف هم هیچ مردی نمی‌تواند بیاید در محل کارش و با افتخار بگوید من دیشب زنم را کتک زده‌ام. حتی توی روستاها هم چنین چیزی نیست».

نخست آن که خشونت علیه زنان در روابط خانوادگی تنها به خشونت فیزیکی محدود نیست. خشونت اقتصادی، جنسی و روانی نیز اشکال دیگری از خشونت است که در ایران و دیگر کشورها عمدتا توسط مردان علیه زنان همچون ابزاری برای اعمال سلطه و حفظ اقتدار به کار می رود.

نخست آن که خشونت علیه زنان در روابط خانوادگی تنها به خشونت فیزیکی محدود نیست. خشونت اقتصادی، جنسی و روانی نیز اشکال دیگری از خشونت است که در ایران و دیگر کشورها عمدتا توسط مردان علیه زنان همچون ابزاری برای اعمال سلطه و حفظ اقتدار به کار می رود.

دیگر آنکه رایج بودن فرهنگ و خشونت ناموسی در بخش هایی از ایران که پروین بختیار نژاد در کتاب «فاجعه خاموش» به آن پرداخته، نوعی از خشونت برخوردار از مشروعیت فرهنگی است که بسیاری از مردان با «افتخار» از آن سخن می گویند.

همچنین عرف و قانون در ایران بسیاری از اشکال خشونت علیه زنان و کودکان - نظیر حق ازدواج با دختران خردسال یا رابطه جنسی شوهر با زن حتی علیرغم تمایل او- را آشکارا مجاز می شمارد.

نظام نابرابر جنسیتی حتی در کشورهای پیشرفته‌ای چون سوئد و نروژ نیز خشونت خانوادگی را عمدتا به پدیده‌ای مردانه بدل ساخته است، چه برسد به جامعه‌ای نظیر ایران که شدت مردسالاری در آن زنان و کودکان را به اصلی‌ترین قربانیان خشونت‌های خانوادگی بدل ساخته که مهرانگیز کار در کتاب «خشونت علیه زنان در ایران» به تفضیل به ابعاد گوناگون قضایی، عرفی و اجتماعی آن پرداخته است. انکار سیستماتیک بودن و ارتباط خشونت علیه زنان به نظام جنسیتی قدرت درایران که حتی با داده‌های آماری نیز در تضاد است، آشکارا پرده ساتر انداختن بر مردسالاری نهادینه شده در جامعه‌ای است که علاوه بر ساختارهای اجتماعی قوانین و ایدئولوژی رسمی زن ستیز حکومت نیز پاسدار آن است.

فمینیسم در ایران: جریانی بی‌دستاورد؟

به زعم آقای کرمی اصولا «فمینیسم ایرانی جریان مؤثری در عرصه اجتماعی نیست و ما دستاورد مؤثری از آن نمی‌بینیم».

بهت انگیز است که چگونه می توان تعداد پرشماری از کتاب و دهها فصل نامه، مجله و سایت، محافل و انجمن‌های مطالعاتی و سمینارهای علمی و فرهنگی در داخل و خارج را که بخشی از «تولید محتوا» توسط فمینیست‌ها است، نادیده گرفت. یک نمونه آن کنفرانس‌های پربار بنیاد پژوهش‌های زنان ایران است که بیش از دودهه با حضور برجسته‌ترین آکادمیسین‌ها و کنشگران فمینیست‌های ایرانی برگزار و سال نامه‌های آن منتشر می شود.

سانسور، تهدید، زندان یا به تبعید راندن کنشگران زن و فمینیست در محدود کردن فعالیت‌های آنان در داخل نقش مهمی دارد. با این همه حتی بسیاری از زنان زندانی سیاسی فمینیستیی چون منیره برادران که سالها عمرشان در زندان گذشت، در تبعید به یکی از پرکارترین نویسندگان در حوزه زنان درزندان بدل شدند.

در داخل ایران نیز به رغم همه محدودیت‌ها به گزارش همایش «زن، کتاب، توسعه پایدار» در ۲۳ آبان ۱۳۹۵ در سال گذشته ۷۸۸ کتاب درباره زنان در کشور منتشر شده است. گرچه بسیاری از این آثار با رویکرد فمینیستی همراه نیستند، اما حتی به گفته سید قاسم یاحسینی در آن همایش یکی از دلایل عدم استفاده از پتانسیل بسیاری از روشنفکران، محققان و نویسندگان این حوزه «حاکمیت عمیق مردسالارانه در لایه‌های اجتماعی» است.

علاوه بر آن حساسیت نظام و دستگاه سانسور نسبت به فمینیسم را نباید نادیده گرفت. در کشوری که حتی پایان نامه ی مشتاق الحلو نویسنده «فمینیسم و برابری طلبی در غرب و ایران» که به رغم پذیرفته شدن از سوی مقامات دانشگاهی و بالای روحانی و بری بودن از رویکردی فمینیستی، با تیغ سانسور وزارت ارشاد روبرو و «غیر قابل چاپ» خوانده می شود، انتشار آثار و دیگر فعالیت‌های فمینیستی در ایران به راستی «تونل زدن در کوه غیرممکن ها» است! سانسور، تهدید، زندان یا به تبعید راندن کنشگران زن و فمینیست در محدود کردن فعالیت‌های آنان در داخل نقش مهمی دارد. با این همه حتی بسیاری از زنان زندانی سیاسی فمینیستیی چون منیره برادران که سالها عمرشان در زندان گذشت، در تبعید به یکی از پرکارترین نویسندگان در حوزه زنان درزندان بدل شدند.

برشمردن فهرست و نام تمامی چهره‌های برجسته زن ومرد فمینیست ایرانی در این یادداشت میسر نیست. کتاب شناسی شهرزاد مجاب (سال ۲۰۰۰) با آن که آثار منتشر شده در داخل را در بر نمی گیرد، سند ارزشمندی برای آشنایی در این زمینه است. حتی پژوهشگران اصول گرای اسلامی همچون ابراهیم شفعیی سروستانی درکتاب «جریان شناسی دفاع از حقوق زنان» (سال ۱۳۷۹) با بررسی حدود ۷۰ اثر از فمینیست‌های ایرانی هشدار می دهد که این جریان بر بسیاری از روشنفکران دینی تاثیر گذاشته و به تجدید نظر در متون دینی و خوانشی دیگر واداشته است. ردپای این تاثیرات حتی بر زنان اصلاح طلب دینی همچون فائزه رفسنجانی که روزنامه «زن» به مدیریت او به جرم «حمایت از فمینیسم» توقیف و تعصیل شد نیز دیده می شود.

همچنین بسیاری از زنان فمینیست ایرانی -همچون شیرین عبادی، پروین اردلان ، مهرانگیز کار، شادی صدر، فرزانه میلانی، هایده مغیثی و تازه‌ترین نمونه آن شهلا شفیق- به دلیل اثرگذاری‌شان در زمینه زنان و حقوق بشر مهمترین نشان‌های افتخار یا جوایز بین المللی را دریافت کرده اند.

همچنین بسیاری از زنان فمینیست ایرانی -همچون شیرین عبادی، پروین اردلان ، مهرانگیز کار، شادی صدر، فرزانه میلانی، هایده مغیثی و تازه‌ترین نمونه آن شهلا شفیق- به دلیل اثرگذاری‌شان در زمینه زنان و حقوق بشر مهمترین نشان‌های افتخار یا جوایز بین المللی را دریافت کرده اند.

از سوی دیگر، دستاوردهای فمینیسم در ایران را می توان در سازمان دهی جنبش زنان (تجمعات روز جهانی زن و کمپین هایی همچون یک میلیون امضا)، نهادسازی مدنی (همچون انجمن دفاع از کودکان کار)، در حوزه محیط زیست (همچون جمعیت زنان مبارزه با آلودگی محیط زیست)، در جنبش‌های قومی (به ویژه در میان کردها) و در میان زنان کارگر و دگرباشان جنسی مشاهده کرد.

در این میان آقای کرمی تنها در یک مورد با ناخرسندی معترفند که فمینیستهای ایرانی «صد برابر دارند درباره دگرباش‌های جنسی فعالیت می‌کنند». در کشوری که همجنسگرایی می تواند با مجازات‌های سنگینی روبرو شود و رئیس جمهوری پیشین آن رسما وجود آن را انکار می کند، تنها باور به دگرجنس خواهی اجباری یا هراس از همجنس گرایی (هموفوبیا) می تواند عامل ناخرسندی توجه فمینیست‌ها به این مسئله گردد.

در حوزه فرهنگ، هنر و ورزش نیز فمینیسم گرایشی در حال رشد است. در حوزه سینما با فیلم‌های منیژه حکمت، تهمینه میلانی، مرضیه مشکینی، رخشان بنی اعتماد، سمیرا مخملباف و... نه تنها جای پای رویکرد فمینیستی محکم شده است، بلکه حتی کارگردانان و فیلم سازان مردی چون جعفر پناهی، بهمن قبادی، عباس کیارستمی، سید جمال سید حاتمی، اصغر فرهادی و... نیز به درجات گوناگون در فیلم‌های خود از آن تاثیر گرفته اند. برخی از پژوهش‌های آکادمیک در حوزه‌ي سینما، شعر و به ویژه ادبيات ایران از عبور از «رئاليسم اجتماعی» به «گفتمان فمينيستی» همچون مطرح‌ترین گفتمان انتقادی چند دهه اخیر سخن می گویند.

ردپای گفتمان فمینیستی در بررسی سیاست‌های جمعیتی، آموزشی، تحصیل، اشتغال، خانواده، خشونت، باروری، سکسوالیته، گرایش جنسی، تن آگاهی، مذهب، قوانین تبعیض آمیز و در حوزه سیاست و نقد اسلام گرایی در ایران غیر قابل انکار است. به گونه‌ای که گاه واکنش مسئولین نظام را نیز در بر داشته است. ازجمله در سایت نماشا (۵ تیر ۱۳۹۴) به «موضع آیت الله خامنه‌ای درباره فمینیسم و رویکردهای مدرن در حوزه زنان» و نگرانی او از «مردواره شدن نقش‌های زنانه» اشاره شده است.

حتی در حوزه محیط زیست که کرمی از بی‌توجهی فمینیست‌ها به آن سخن می گوید، مقالات منصور شجاعی درباره «اکوفمینیسم» نشان از «تولید محتوا» در همین عرصه دارد. این درست است که همه کنشگران جنبش زنان الزاما فمینیست نیستند، همان گونه که همه فمینیست‌ها زن نیستند. اما بخش عمده کنشگران جنبش زنان در ایران که در بالا به آنان اشاره شده، خود را فمینیست می خوانند.

بررسی جامع پیشروی‌های زنان و گفتمان فمینیستی درایران و از جمله کمبودها، موانع و چالش‌های پیش روی آن نیازمند پژوهش مستقل و گسترده‌ای است که به سهم خود از جمله در دو مقاله منتشر شده درسایت فردا فمینیسم در ایران و چالش‌های پیشرو و نظريه ميان برشی: ابزاری برای فهم پيچيدگی و گوناگونی موقعيت زنان به برخی از آن‌ها پرداخته ام. پرسش اینجا است که تخطئه و انکار توانایی‌های گفتمان فمینیستی درایران بیشتر ناشی از بی‌اطلاعی است یا بازتاب نگرانی قیمومیت گرایانه (پاترنالیسم) اندیشه مردسالارانه‌ای است که نگران از رشد موقعیت زنان در ایران، در مقام «دانای کل» برای آنان اما و اگر می گذارد تا امر برابری طلبی جنسیتی در حد و مرزی که خود صلاح می دانند قابل طرح باشد؟

حال آنکه ما به جای ایستادگی در برابر رشد زنان، بیش از هرزمان دیگر نیازمند «مسئله برانگیز» کردن روابط نابرابر قدرت همچون مردسالاری و «فمینیزه» کردن مردان به قصد رشد برابری جنسیتی هستیم و در این میان، رویکرد رسانه‌ها نیز از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است.

--------------------------------------------------------------

یادداشت‌ها و مقالات، آرای نویسندگان خود را بازتاب می‌دهند و بیانگر دیدگاهی از سوی رادیو فردا نیستند

XS
SM
MD
LG